bye for ....time

*************************

به دلیل استقبال بی نظر شما

 

دوستان

 

این بلاگ تا مدتی تعطیل گردید

 

*************************

خلاصه...صبا

خلاصه که نشد ما گل سرخ و بو کنیم              اون گفت که بتونیم خوب حفظ آبرو کنیم.

نشد یک بارم برسم به آرزوهای محال       یک خاطره مونده با یک سبد میوه کال

نشد یپاشم زیر پاش عطر گل محمدی         نشد بهم جواب بده حتی بهم بگه بدی

نشد دوست دارم بگه به من که نه به دیگری      نشد یک بارم رد نشه از روی شعرهام سرسری

نشد یک کاری بکنه که بدونم دوستم داره      آتیش گرفتم و یک بار نگام نکرد بگه آره

نشد یک بارم حرف بزنه نزاره پای سرنوشت      نشد یک شب نگم الهی که بره بهشت

نشد شبی یک بار واسش یک فال حافظ نگیرم       نشد تو رویاهام براش روزی هزار بار نمیرم

نشد برم .نشد نره.نشد بخواد.نشد بیاد           نشد ولی شاید بشه واسم دعا کنید زیاد

قصه داره تمام می مثل تمام قصه ها           فقط واسم دعا کنید اول خدا بعدم شما

خداااااااااااااااااااااااا....

دل بر که توان بست چو دلدار نباشد

                  غم با که توان گفت چو غمخوار نباشد

 

ای صاحب دل خانه دل مسکن یار است

                  این خانه نشیمنگه اغیار نباشد

 

زاهد چه گشایی در دکان ریا را

                  اکنون که تورا رونق بازار نباشد

 

گریان شدم از دیدن رویش که به خورشید

                  در چشم توانایی دیدار نباشد

 

تا هست سر شوق گلستان جمالت

                  دل را هوس دیدن گلزار نباشد

 

از ماه جهان تاب جمال تو چه گویم

                 خورشید بدین جلوه رخسار نباشد

 

باحالیم مگه نه؟؟؟...

همیشه با بدست آوردن اون کسی که دوستش داری نمی تونی صاحبش بشی ،

گاهی وقتا لازم هست که ازش بگذری تا بتونی صاحبش بشی ،

همه ما با اراده به دنیا می آییم با حیرت زندگی میکنیم و با حسرت میمیریم

این است مفهوم زندگی کردن ،

پس هرگز به خاطر غمهایت گریه مکن و مگذار این زمین پست شنونده آوای غمگین دلت باشد

افسوس...آن زمان که باید دوست بداریم کوتاهی میکنیم آن زمان که دوستمان دارند لجبازی

میکنیم و بعد...برای آنچه از دست رفته آه می کشیم

زندگی من...

یک روز از من خواهی پرسید:

کدام را بیشتر دوست داری(تو یا زندگیم را)

و من جواب خواهم داد (زندگیم را)

و تو مرا ترک خواهی کرد بی آنکه بدانی :

(تمامیت زندگی من تویی)

چقدر بگیم ای کاش...

غبار همه چیزمونو گرفته ، حتی ساده ترین دنیامون ، دوست داشتنمون رو  ای کاش چترخود خواهی رو می بستیم و به بارون محبت اجازه میدادیم که غبار رو از دلمون پاک کنه ای کاش خاطراتمونو یک به یک مرور نمی کردیم اونها رو دوباره می ساختیم .با خودمون و دوست داشتنمون چه کردیم که ایمان داریم این غبار موندگاره؟

دیشب...

عشقش ز جان تیره ی من سر کشیده بود
در سنگلاخ خاطر من گل دمیده بود
چون سبز جامه، غنچه صفت، پیکر مرا
از چشم ها نهفته و در بر کشیده بود
ای باغبان عشق! تو تا با خبر شدی
لبهاش از لبم گل صد بوسه چیده بود
عشقم هزار پرده ی پرهیزْ سوخته
شوقم هزار جامه ی تقوا دریده بود
بر لوح ساده ی دل دیرآشنای من
رنگ هزار باغ و بهار آ‏رمیده بود
جانم همه شرار و به پیکر نشسته گرم
خونم همه شراب و به رگ ها دویده بود
می سوخت شمع عشق به فانوس چشم من
وان روشنی به خلوتم از نور دیده بود
از بوسه واگرفت و هم از بوسه باز داد
جان را که دور از او به لبانم رسیده بود

تو را خیال...

مگر هنوز به خاطر ،‌ تو را خیال من است
که هر کجا به زبان تو شرح حال من است ؟
عجب ز آینه ی قلب تو ، که در آن نقش
 ز بعد رفتن من ، باز هم خیال من است
 رضا و مهر تو نارم که جام زهر فراق
برابر تو ، به از شربت وصال من است
 رسید شعر تو و گوشم آشنایی داشت
به نغمه یی که ز مرغ شکسته بال من است
 اگرچه سوخت چو پروانه بال تو ای دوست
چو شمع سوخته تا صبح نیز حال من است
 شنیده ام که ز دوری ، هنوز رنجوری
اگر چه رنج و غمت مایه ی ملال من است
ولی نهفته نماند که ضمن دلتنگی
خوشم که باز به خاطر ،‌ تو را خیال من است

یک نفر...

 

یک نفر از کوچه ما عشق را دزدیده است !
 این خبر در کوچه های شهر ما پیچیده است !
دوره گردی در خیابان ها محبت می فروخت،
 گویا او نیز بساط خویش برچیده است !
عاشقی می گفت : روزی روزگاران قدیم،
 عشق را از غنچه های کوچه باغی دزدیده است !
عشق بازی در خیابان مطلقا ممنوع شد !
عابری این تابلو را دور میدان دیده است !
یک چراغ قرمز از دیروز قرمز مانده است.
 چشمکش را هیز چشمی خیره سر دزدیده است

سفر بخیر...

ای خسته از صبوری شب ها سفر بخیر
 عاشق ترین ترانه تنها سفر بخیر
عمری نبود بین من و دست های تو
 ای در خیال من از ابتدا سفر بخیر
 قسمت نبود بغض مرا باور کنی
 بانوی دل شکسته تنها سفر بخیر
 امشب دوباره خاطره ات دوره می شود
 از اولین سلام غزل تا ... سفر بخیر
 بعد از تو هیچ می شود این شاعر غریب
 بعد از تو هیچ می شود اما...سفر بخیر
 حرفی نمانده بین من و دست های تو
 جز یک غزل به نام سفر یا سفر بخیر
 ای خسته از صبوری شب های بی فروغ
با آرزوی دیدن فردا سفر بخیر