سکوت من...

وقتی در سکوت جاده ای دراز
میهمانی تنها
با پاهای تاول زده
بر تنهاییت در میزند
قبولش کن
شاید با تنهایی هم
سکوتی به اندازه یک خواب
تعریف کرد
میهمان من غبار راهت را با اشک چشمم میشویم
به خانه تنهای منتظر خوش آمدی...

من و بیابان و غم...

زخم شب می شد کبود.

در بیابانی که من بودم

نه پر مرغی هوای صاف را می سود

نه صدای پای من همچون دگر شب ها

ضربه ای به ضربه می افزود.

***

تا بسازم گرد خود دیواره ای سر سخت و پا بر جای،

با خود آوردم ز راهی دور

سنگ های سخت و سنگین را برهنه پای.

ساختم دیوار سنگین بلندی تا بپوشاند

از نگاهم هر چه می آید به چشمان پست

و ببندد راه را بر حمله غولان

که خیال رنگ هستی را به پیکرهایشان می بست.

***

روز و شب ها رفت.

من بجا ماندم در این سو، شسته دیگر دست از کارم.

نه مرا حسرت به رگ ها می دوانید آرزویی خوش

نه خیال رفته ها می داد آزارم.

لیک پندارم، پس دیوار

نقش های تیره می انگیخت

و به رنگ دود

طرح ها از اهرمن می ریخت.

***

تا شبی مانند شب های دگر خاموش

بی صدا از پا درآمد پیکردیوار:

حسرتی با حیرتی آمیخت.

دلم میخواست...

دلم می خواست: عشقم را نمی کشتند
صفای آرزویم را که چون خورشید تابان بود می دیدند
چنین از شاخسار هستیم آسان نمی چیدند
گل عشقی چنان شاداب را پرپر نمی کردند
به باد نامرادی ها نمی دادند.
به صد یاری نمی خواندند
به صد خواری نمی راندند
چنین تنها به صحراهای بی پایان اندوهم نمی بردند
"فریدون مشیری

عشق من...

دلم می خواست یکبار دیگر در چشم سیاهش خیره می ماندم ،

و فریاد می زدم دوستت دارم

از خواستن دل تا آنچه رخ خواهد داد مانند فاصله ایست که از زمین است تا آسمان،

نمی دانیم چقدر است ،

فقط می دانیم بسیار است ،

بسیار

آنتی فیلتر ...

 آنتی فیلتر توپ از اینجا بگیرید

 از اینجا دانلود کنید

نحوه ی ست کردن پروکسی در مرورگر Mozilla Firefox:

برای ست کردن پروکسی در مرورگر Firefox ابتدا یک پنجره ی Firefox را باز کنید و در بالای پنجره روی Tools کلیک کنید.از منویی که ظاهر می شود روی گذینه ی آخر یعنی Options کلیک کنید. در پنجره ی Options  تب General را انتخاب کنید و در قسمت Connection روی دکمه ی Connection Settings کلیک کنید. در پنجره ی Connection Settings گذینه ی سوم یعنی Manual proxy configuration را انتخاب کنید تا مستطیلهای زیر آن فعال شود.

طی کردن مسیر رفتن به قسمت تنظیمات پروکسی در مرورگر Mozilla Firefox بصورت خلاصه:

Tools==> Options==> General==> Connection Settings==> Manual proxy configuration

پروکسی در مرورگر Firefox در قسمت HTTP Proxy وارد می شود. پروکسی را بصورت زیر وارد کنید:

     HTTP Proxy: 127.0.0.1       9666    Port:

سپس تیک گذینه ی Use this proxy server for all protocols را  بزنید تا پروکسی برای همه ی پروتکل ها فعال باشد. اکنون تمام پنجره ها را OK کنید و آدرس سایت فیلتر شده را در نوار آدرس مرورگر Firefox ست کنید.

نحوه ی ست کردن پروکسی در مرورگر Opera:

1- ابتدا یک پنجره ی مرورگر Opera را باز کنید

2- در بالا پنجره ی بر روی Tools کلیک کنید و از منویی که ظاهر می شود آخرین گذینه یعنی Preferences را انتخاب و کلیک کنید

3- در پنجره ای که ظاهر می شود بر روی سربرگ Advanced کلیک کنید

4- در قسمت سمت چپ بر روی Network کلیک کنید

5- در قسمت Network بر روی Proxy Servers کلیک کنید

اکنون تیک گذینه ی اول یعنی HTTP را بزنید.

طی کردن مسیر رفتن به قسمت تنظیمات پروکسی در مرورگر Mozilla Firefox بصورت خلاصه:

Tools==> Preferences==> Advanced==> Network==> Proxy servers

پروکسی را بصورت زیر وارد کنید:

HTTP: 127.0.0.1     Port: 9666

سپس تمام پنجره ها را OK کنید و آدرس سایت فیلتر شده را در نوار آدرس مرورگر Opera وارد کنید.

فصل من...

هر روز برف می بارد
سرد و خاموش
هر روز دلها هم رو به سردی می رود
و فریادها رو به خاموشی
بانگ جرسی می آید
باید به پا خواست
دانسته ...
باید راه را شناخت
باید با دیده باز رفت
باید چشم گشود و حتی این حقیقت تلخ را دید
در این تاریکی روزگار
نور را یافت
و ما چقدر غافلیم
که به خواب فرو رفته ایم ...

قصه دل من و ...

دست تو باز میکند پنجره های بسته را                 هم تو سلام میکنی رهگذران خسته را

 

کوچه در انتظار تو پنجره      بیقرار    تو                 تا که کند نثار تو    لاله دسته دسته را

 

       

هر که را در عشق ثابت شد قدم          برگذشت از کفر واز اسلام هم

عشق را با کافری خویشی  بود           کافری خود مغز درویشی  بود

چون تو را این کفر و این ایمان نماند      این تن و دل گم شد و این تن نماند

بعد از آن مردی شوی این کار را          مرد   باید  اینچنین   اسرار  را

پای در نه همچو مردان  ومترس         در گذر از کفر و از ایمان مترس

اینم یه جورشه...

عاشقت خواهم ماند، بی‌آن‌که بدانی. دوستت خواهم داشت، بی‌آن‌که بگویم.

درد دل خواهم گفت، بی هیچ کلامی. گوش خواهم داد، بی هیچ سخنی.

در آغوشت خواهم گریست، بی‌آن‌که حس کنی. در تو ذوب خواهم شد،

بی هیچ حرارتی اما در سرزمین من عاشق بودن جنایت است در سرزمین من حوا -

به خاطر یک سیب - روزی هزار بار سنگسار میشود در سرزمین من لبها بوسه را در نگاه ها میجویند

و دستها عطر نوازش را در تاریکی ها. در سرزمین من عاشق بودن گناه کبیره است خدایا !

گناهم را ببخش.

نمیدونم چی بگم؟؟؟...

این متنو یکی از خوانندگان این بلاگ فرستاده واسمون 

ده از اونجایی که این روزاااا بحث همه‌جا حجابه
منم که حساااااس و کنجکاو
گفتم یه چند کیلو هم من در مورد این قضیه بنویسم
آخ نمی‌دونید چقد زندگی هیجان‌انگیز شده
مدت‌ها بود زندگی یه نواخت شده بود
تازه فهمیدم چقد دزدی و قتل شغل خوبیه
خوش به حال دزدا و قاتلا چه هیجان انگیز زندگیشون
نمی‌دونید چه کیفی داره مثه اوناا از این کوچه پس کوچه‌ها در بری تا برسی به مقصد
تا ماشین پلیس دیدی... احساس کنی هر لحظه باید بری پای چوبه دار
یا برا اینکه جلب توجه نکنی جوری رفتار کنی که اصلا تو باغ نیستی تو
البته خوب حقمونه
مگه فرق ما با اون قاتلا چیه.. اون فقط یه جرم قتل کوچولو داشته ولی ماااا چییییییی
من الان عذاب وجدان دارم
اوه من تا حالا نمی‌دونستم این همه جنایت کردم
:واای فکر کن مثلا جرمت چیه
موهات بیرونه - موهات رنگ داره -ابروهات مدلش چرا اینجوریه -آرایش چرا داری -ناخنات چرا بلنده - چرا لاک داری - مانتوت چرا این شکلیه - این شلواره مثلا - کفشت چرا این مدلیه - این چه روسریه سرت
واااااااای این همه جرم و جنایت
من می‌خوام برم خودمو معرفی کنم
فقط یه سئوال برا من پیش اومد.. این کارارو دخترا نکنن کی بکنه
حتما مرداااااااااا
 
 
من که نظر خاصی ندارم شما چی؟؟

دعاهایت را بنویس...


نفس که می کشم ، با من نفس می کشد .قدم که برمی دارم، قدم برمی دارد.اما وقتی که می خوابم ، بیدار می ماند تا خوابهایم را تماشا کند.او مسئول آن است که خوابهایم را تعبیر کند.او فرشته من است، همان موکل مهربان.اشک هایم را قطره قطره می نویسد.دعاهایم را یادداشت می کند.

آرزوهایم را اندازه می گیرد و هر شب مساحت قلبم را حساب می کند و وقتی که می بیند دلتنگم ، پا در میانی می کند و کمی نور از خدا می گیرد و در دلم می ریزد،تا دلم کوچک و مچاله نشود.

به فرشته ام میگویم:از اینجا تا آرزوهای من چقدر راه است؟من کی به ته رویاهایم میرسم؟میگویم:من از قضا و قدر واهمه دارم.من از تقدیر میترسم.از سرنوشتی که خدا برایم نوشته است.من فصل آینده را بلد نیستم.از صفحه های فردا بیخبرم. میگویم:کاش قلم دست خودم بود....کاش خودم مینوشتم.....

فرشته ام به قلم سوگند می خورد و آن را به من می دهد و می گوید:بنویس.هر چه را که می خواهی... بنویس که دعاهایت همان سرنوشت توست.تقدیر همان است که خودت پیشتر نوشته ای...

شب است و از هزار شب بهتر است.فرشته ها پایین آمده اند و تا پگاه درود است و سلام.قلم در دست من است و می نویسم.می دانم که تا پیش از طلوع آفتاب تقدیرم را خدا به فرشته ها خواهد گفت.

آخر حرف من و تو...

 راستی گویا خبری شده
چه غریبانه پرواز را آغاز می کنند
بی خداحافظی کوتاهی
و چه غمگنانه
بر بام آسمانها جولان می دهند.
آری در عروج چیزی هست
که انسان را از زمین جدا می کند.
گویا کسی رفته باشد
برای همیشه رفته باشد.
این است رسم زندگی .
آری
خورشید نیز روزی می میرد

دل ما...

آدم گاهی نمی داند با دل چطوری کنار بیاید ، دل هم گاهی نمی داند با ادم چطور کنار بیاید. بیچاره دل ،بی نوا دل ،طفلکی دل ،می تپد ،می تپد ،می تپد.
نمی شود رها باشد هنوز بچه است. هنوز کوچک است. ساده است. رها باشد زود گول می خورد . خود را می بازد. باید توی قفس بماند. حیف است دست هر ناکسی به او برسد.
باید قایمش کرد. مثل مروارید توی صدف . دل گران است... به سادگی به دست نیامده که به سادگی از دست برود . دل از قطره ی عشق آن بالایی پیدا شده،مگر می شود به راحتی خرجش کرد. نه ،حیف است.
طفلکی باید مراقبش بود ، نرم است ،نازک است ،دوست داشتنی است ،خواستنی است ،اما بهای خواستنش باید پرداخت شود .به هر جنسی نباید سپردش .
به هر بادی نباید لرزاندش . سنگین باید باشد . به هر تکانی نباید لغزاندش.
محکم که باشد ،خواستنی تر است...

شکوائیه...

مث پرنده ای شدم که تو قفس اسیرم

حتی اگه رها بشم جای دیگه نمیرم

چون دیگه جز این قفس من جایی رو ندارم

دوست ندارم تو دنیا ی آدما پا بزارم

تو دنیای آدما جز غصه مگه چیزی هست

فقط باید غصه خوردو یه گوشه بود و نشست

فقط باید یه گوشه ای منتظر مرگ خودت بمونی

هیچ جا نری حرف نزنی فقط بشی زندونی

لعنت به این زندگی ، روزگار ، زمونه

که آدما از دستش خسته اند و دیونه

سکوت

 

با سکوت خیلی از مشکلها خودبه خود حل میشه
وقتی میخوای کسی ندونه که عاشقی
وقتی بخوای هیچکس نفهمه دلگیری
وقتی نخوای کسی بدونه ازش بدت میاد
و حتی وقتی که داری تو تنهایی پرپر میزنی
سکوت چقدر میتونه به آدم کمک کنه
وقتی به وقتش ازش استفاده کنیم
اما
خیلی وقتها
نباید سکوت کرد و ما سکوت میکنیم
مثل وقتی که آخرین فرصت و
برای گفتن دوست دارم از دست میدیم

چکاوک من...

چکاوکها دمی آرام باشید

چکاوکها سکوتست خواهش من

بیائید جان من آرام باشید

چکاوکها دلم پر درد و خون است

زمین و آسمانم واژگون است

بیائید و دمی این خانگی را

به گوش خانه اش بیگانه باشید

چکاوکها حدیث من دراز است

حدیث ناله و فریاد و راز است

کجا دانید این فریاد ها چیست

و یا این ناله ها و سوزها چیست

من و باران و باد و آتش و خاک

نهفته در دلم اسرار افلاک

چه میگوئید، این دل آتشین است

صدای درد او بر بام چین است

شقایقها،چکاوکها کجائید

دمی پای به این صحرا گذارید

بپوئید این غم و اسرار دل را

و آنگه سر کنید بهرش دعا را

الا ای طوطیان شکرین لب

سلامم بر شما بادا در این شب

کجائید ای هواداران پرواز

مرا هم بر کنید از جا به آواز

بیائید سر دل را فاش سازید

چکاب سینه را آغاز سازید

بیائید این جهان همساز ما نیست

که کام این جهان دمساز ما نیست

کواکب میروند آرام در خویش

ولی( ا ی و ب ) ندارد خانه از خویش

در این زندان که او محصور درد است

2 چشم و چهره اش کم رنگ و زرد است.

ساز دهنی...

اگه الان یه ساز دهنی داشتم ...
و مهمتر بلد بودم که بزنم ...

می رفتم بیرون ...

کنار خیابون ...

یه جای خلوت ..

بالای یه تپه ..

که بشه شهر رو دید ...

می نشستم ...

یه جعبه آتیش میزدم ...


لبه ی یقه ی کاپشن رو می دادم بالا ...

کلاه پشمی میذاشتم سرم ...


به یه درخت تکیه می دادم ...

به شهر نگاه می کردم ...

بعد با یه چوب  آتیش رو درست می کردم ...

به آسمون نگاه می کردم ...

بعد دستامو یکم گرم می کردم ...