یادگاری...

اینک دریای ابرهاست...

اگر عشق نیست

هرگز هیچ آدمی زاده را

تاب سفری این چنین نیست!*

.

چنین گفتی

با لبانی که مدام

                        پنداری

                              نام گلی را تکرار می کنند.

.

و از آن هنگام که سفر را لنگر برگرفتیم

اینک کلام تو بود از زبانی

که تکرار باغ و بهار است.

.

و کلام تو در جان من نشست

و من آن را

             حرف

                   به حرف

                                 باز

                                      گفتم...

نگار...

چون صید به دام تو به هر لحظه شکارم
ای طرفه نگارم
از دوری صیاد دگر تاب ندارم
رفتست قرارم
چون آهوی گمگشته به هر گوشه دوانم
تا دام در آغوش نگیرم نگرانم

از ناوک مژگان چو دو صد تیر پرانی
بر دل بنشانی
چون پرتو خورشید اگر رو بکشانی
وای از شب تارم
در بند و گرفتار بر آن سلسله مویم
از دیده ره کوی تو با اشک بشویم
با حال نزارم
با حال نزارم

برخیز که داد از من بیچاره ستانی
بنشین که شرر در دل تنگم بنشانی
تا آن لب شیرین به سخن باز گشایی
خوش جلوه نمایی
ای برده امان از دل عشاق کجایی
تا سجده گذارم
تا سجده گذارم

گر بوی تو را باد به منزل برساند
جانم برهاند
ور نه ز وجودم اثری هیچ نماند
جز گرد و غبارم

مردی که روزی سایه اش درپیش پایش مرد

در سایه ی مرطوب چرکین سیاه من
در این شب بی مرز
 مردی ست زندانی
 نوری ست سرگردان
در مرگ من آن سایه در خود رنگ می بازد
 هر سایه موجودی ست
 کز نور در خود نطفه می سازد
آنگاه می میرد
 من دیده ام
 مردی که روزی سایه اش درپیش پایش مرد
 نور پلیدی سایه اش را خورد
 در روح من تصویر کم رنگی
 پیدا و پنهان می شود هر دم چون سایه ای بیمار
 در آب های تار
تصویر می خواند
 من مردگان را دوست می دارم
 آنها نمی میرند هرگز ، چون
 از همدگر بیگانه می باشند
 سرگشتگان
بی سایه می باشند
 در این شب بی مرز
در این شب لبریز از اندوه
 باران نرمی شیشه را می شوید ، آرام
تک سایه ای حیران و سرگردان
 پاشیده بر دیوار
دیوار می ریزد فرو آوار
آوار
 احساس من ، احساس بیمار

زندگی ...

توی زندگی خیلی چیزا هست که میشه دوستشون داشت .یکی از اون چیزا همینه نیگاه کن

 

راستی بزرگ ترین کلکسیون عکس رو توی ایران من دارم .اگه هرکی خواست موضوع رو بگه تا !n  براش بفرستم

راستی این هم مادر بورد جدیدمه .دیروز خریدمش اسمش زیاد آشنا نیست چون حرفه ایه .

ولی توی سرعت و پردازش محشره

سلام ببخشید اگه دیر به دیر آپ میکنم

سلام خدمت همه دوستان

نظر به نوشته دوست گلم که پرسیده بود دلیلی واسه به روز نکردن بلاگ وجود داره باید بگم که نه .

دلیل فقط اینه که چند روزیه که مشغول یه پروژه کاری هستم و دارم واسه نمایشگاه بین المللی که از ۱۷ تا ۲۰ بهمن توی تهران برگزار میشه آماده میشم .

راستی به عنوان ۵ دانشجوی کار آفرین برتر کشور انتخاب شدم .

توی همین نمایشگاه هم قراره نفر اول رو معرفی کنن.

از طرفی جهاد به ما یه گلخانه تحقیقاتی داده که مشغول کارای اونم هستم .

از طرف دیگه دارم واسه سوئد پذیرش میگیرم که اکه خدا بخواد واسه ادامه تحصیل برم اونجا.

از یه طرف دیگه هم مشغول کارای ثبت اختراع اتوماسیون هستم .

خودتون بگید دیگه وقتی واسه زندگی میمونه؟

امتحانا هم از اون طرف .

ولی بازم به روی چشم .حتما زود زود آپ میکنم