little boy...

If a little boy

Likes a little girl

He should give the world

To that little girl

Tell her that he loves her almost everyday

Put his arm around her

Chase the clouds away

If a little girl

Like a little boy

She shouldn’t get upset

She shouldn’t get annoyed

If that little girl

Takes a little time

Waking up her mind

Making up her heart

 .....

OR THE LAST TWO ONES MAYBE ARE:

Waking up her heart

Making up her mind

....

And it goes on

And on

And on

And on

از دفتر خاطرات یک دوست...

چگونه می توان به گوشهایی که هیچ گاه نتوانستند بشنوند .فهماند..لفظ های ساده را

آوا هارا

هجی ها را

چگونه می توان به به آن مرد که گوشهایش را به بهای ناچیز چراغی فروخت


فهماند که من حرف می زنم


من حرف می زنم وصدایم پرواز میکند بالاتر از صدای کلاغهای داغدار


من نجوا بلدم...تمامی شعرهای عاشقانه را آرام آرام نجوا میکنم


اما چگونه می توان به آن مرد عاشق بود

نمی دانم!

من حرف می زنم و در رقص لبان گوشتی اما آوایی بارور میشود


من حرف می زنم و صدایم مثل پسرکان تازه بالغ به گوشم محکم است!


من حرف می زنم و کمی بیشتر از حرفهای تنم /فریاد می کنم


حرف می زنم!

و می توانم در لحظه های رخوتناک یک هما غوشی او را دعوتی کنم به شرابی سرخ


/چند ساله!


می توانم همچنان که دستان خسته اش را می بویم/می بوسم فراتر از فریاد


چشمانم حرف بزنم!

می توانم خوابش را قبل از خورشید بدزدم و صدایش کنم/ اسمش رابا تمامی شهوت لبانم از


باکرهگی اش رهسپار صدا کنم!


ولی چگونه می توان به آن مرد عاشق بود


چگونه!

من دنیای نورها وچراغهای الوان را و حرفهایشان را گوشهایم الکن است!

چگونه می توانم زیر نور مهتاب-هما غوشی لمس ها_دست ها و داغی شرابی چندساله


بکارت یک صدا را به شب رهسپار نکرد با ...لفظی ساده!


چگونه می توان چراغها را خاموش کرد به بستر خزید و حرف نزد!


اما میتوان حرف زد و عاشق بود به آن مرد!

دیروز شیطان را دیدم...

دیروز شیطان را دیدم...

دیروز شیطان را دیدم. در حوالی میدان بساطش را پهن کرده بود؛

فریب می‌فروخت. مردم دورش جمع شده‌ بودند،‌

هیاهو می‌کردند و هول می‌زدند و بیشتر می‌خواستند.

توی بساطش همه چیز بود:

غرور، حرص،‌دروغ و خیانت،‌ جاه‌طلبی و ...

هر کس چیزی می‌خرید و در ازایش چیزی می‌داد.

بعضی‌ها تکه‌ای از قلبشان را می‌دادند و بعضی‌ پاره‌ای از روحشان را. بعضی‌ها ایمانشان را می‌دادند و بعضی آزادگیشان را.

 

شیطان می‌خندید و دهانش بوی گند جهنم می‌داد.

حالم را به هم می‌زد.

دلم می‌خواست همه نفرتم را توی صورتش تف کنم.

انگار ذهنم را خواند. موذیانه خندید و گفت:

من کاری با کسی ندارم،‌فقط گوشه‌ای بساطم را پهن کرده‌ام

و آرام نجوا می‌کنم. نه قیل و قال می‌کنم

و نه کسی را مجبور می‌کنم چیزی از من بخرد.

می‌بینی! آدم‌ها خودشان دور من جمع شده‌اند.

جوابش را ندادم. آن وقت سرش را نزدیک‌تر آورد و گفت‌:

البته تو با اینها فرق می‌کنی.تو زیرکی و مومن.

زیرکی و ایمان، آدم را نجات می‌دهد. اینها ساده‌اند و گرسنه.

به جای هر چیزی فریب می‌خورند.

از شیطان بدم می‌آمد. حرف‌هایش اما شیرین بود.

گذاشتم که حرف بزند و او هی گفت و گفت و گفت.

 

ساعت‌ها کنار بساطش نشستم تا این که چشمم به جعبه‌ای عبادت افتاد که لا به لای چیز‌های دیگر بود.

دور از چشم شیطان آن را برداشتم و توی جیبم گذاشتم.

 

با خودم گفتم: بگذار یک بار هم شده کسی، چیزی از شیطان بدزدد.

بگذار یک بار هم او فریب بخورد.

 

به خانه آمدم و در کوچک جعبه عبادت را باز کردم.

توی آن اما جز غرور چیزی نبود.

جعبه عبادت از دستم افتاد و غرور توی اتاق ریخت.

فریب خورده بودم، فریب. دستم را روی قلبم گذاشتم،‌نبود!

فهمیدم که آن را کنار بساط شیطان جا گذاشته‌ام.

 

تمام راه را دویدم. تمام راه لعنتش کردم. تمام راه خدا خدا کردم.

می‌خواستم یقه نامردش را بگیرم.

عبادت دروغی‌اش را توی سرش بکوبم و قلبم را پس بگیرم.

به میدان رسیدم، شیطان اما نبود.

 

آن وقت نشستم و های های گریه کردم. اشک‌هایم که تمام شد

،‌بلند شدم. بلند شدم تا بی‌دلی‌ام را با خود ببرم که صدایی شنیدم، صدای قلبم را.

 

و همان‌جا بی‌اختیار به سجده افتادم و زمین را بوسیدم.

به شکرانه قلبی که پیدا شده بود

بلند شدم . به مهمانی که دعوت شده بودم فکر میکردم

 

با قلبی که میتپید

Yong Love ...

Young Love

Love is patient, love is kind,
And what our loves express is true.
No amount of tragedy can tear
Or break the love I have for you.

Time has healed our many wounds,
But has not erased the memory.
But we'll hold on, we'll stay together.
We will get through this, you and me.

Though we are young and still learning
About ourselves, our world today,
In my heart, I'll always love you,
And in my heart you'll always stay.

As days go by, as time progresses,
We will change, mature, and always grow.
But as we grow, as we reminisce,
There is one thing I will always know.

My love for you will never falter,
Never cease, for it's always true.
With love comes patience, but it's worth the wait,
To share my unending love with you

It Is You I Dream Of...

It Is You I Dream Of

A flower grows from beneath a blanket
Of fine and purest white
It reaches toward the sun for warmth,
For heat and for the light

My love for you grows stronger still,
Despite the surrounding cold
My heart is yours, bartered gone
For yours has it been sold

Its petals shine from morning dew
Its stem grows stiff and strong
It stands strong through the freezing cold
It stands the winter long

I long for you, for your soft touch
I miss the way you smile
The longer that we stay apart
The longer every mile

The flower stretches through the snow
It reaches toward the sun
And now without you the color is gone
The flower's petals, dun

But as we talk, and as we learn
The flower comes back to life
The snow now melts and goes away
As you take away my strife

Spring is here and growth abounds
As you and I are one
We are together, we are in love
The snow for now is done

I see the future, in dreams I have
Of our life, long and true
I see the times where all I need
Are comforting words from you

I see the times when winter comes
As winter tends to do
But we still love, and we still live
And I do still love you

And so we live, with children ours
And a life of much to see
With love we live, to live we love
Happy together are we

I see the flower, older now,
But still strong with fresh new leaves
I see it growing, tall and strong
Reaching to the eaves

We are now old, as years have passed
But old together are we
And strong our love still today
As strong as it can be

دستم...

دستم را روی کاغذ می گذارم

می نویسم از حجم سرد بی تو بودن

می لرزم , در خود فرو می روم

تو را می بینم , خودم را می بینم

در کنار هم چون عهد قدیم

استوار و پا بر جا

چون درختی ریشه دوانده در عمق زمین

گرم می شوم , نمی لرزم

چون تو هستی در کنارم

*
*
*
*

...... افسوس

دگر دیر است

کنون یخ بسته ام من

سال نو رو به همه شما دوستان تبریک میگم

بهار..

آمد بهار دلکش و اندوه پر گرفت و رفت

غمگینی وجود من از شوق پر گرفت و رفت


گفتم کنم فدا سر خو د خاک پای دوست

آمد ندا چه سری سر گرفت و رفت

این هم سر در خونه خودمون