بیچاره گاو ها...

موشها ریشه تک درخت صحرا را می جوند
برای گرسنگی موشها چاره ای بیابیم
پنیر فروش آبادی از مرگ گاوها خبر نداشت
او آنقدر صبر کرد تا شیرها ترش شوند
موشها ضیافت امشبشان را چه کنند؟
امشب سالروز مرگ گربه همسایه بود
گربه همسایه را شیرهای ترش پنیرفروش
و یا گوشت فاسد موشها کشت
نجار آبادی تله موش می سازد
او آنقدر خوش باور بود که عمری را سر این کار تلف کند
موشها در ستونهای کلیسا خانه کرده ا ند
مردم آبادی اینجا شبها دعا کرده اند
و روزها نماز خوانده اند
و گاه پشت درهای بسته موشها به جویدن شمع و کتاب مقدس پرداخته اند
امسال باران نمی بارد
مردم آبادی هر چه قدر که بخواهند آسمان برید است
بیچاره گاوها!!


*************************************

یادم نیست ، معذورم

پند...

امیر مؤمنان حضرت علی (ع) :


اگر به مشکل امروزت ، « غم دیروز » و « اضطراب فردا » را اضافه نکنی،

مشکل تو هـــــــــر چه باشد قابل حل است ...

و تو ...

غمگین مباش: زیرا غم قلب را تنگ، چهره را گرفته و روح را خسته می کند، و آرزو بوسیله آن متلاشی می شود.

غمگین مباش: زیرا غم نه گمشده ای را بر می گرداند و نه مرده ای را زنده می کند، نه تقدیر را تغییر می دهد و نه سودی عایدت می گردد.

غمگین مباش: اگر تو تنگدستی، دیگری بخاطر وامی در بازداشت است، اگر تو وسیله نقلیه ای نداری دیگری پاهایش را از دست داده، اگر تو از دردها شکایت داری دیگران بر تابوتهای سفید خوابیده اند اگر تو یک فرزند از دست داده ای دیگری فرزندانی را در یک حادثه از دست داده است.

غمگین مباش: اگر گناه کرده ای توبه کن، اگر بد کرده ای استغفار کن، اگر اشتباه کرده ای اصلاحش کن، زیرا رحمت بی پایان است و دروازه باز و توبه پذیرفته شده.

غمگین مباش: مگر نمی بینی ابرهای سیاه چگونه پراکنده و شب تاریک چگونه روشن و طوفان سهمگین چگونه آرام می شود...

تنهاتر از تنهایی...


نمی توانی کسی را مجبور کنی که دوستت داشته باشد و گاهی حضور در کنار افراد نامناسب باعث می شود حتی در مقایسه با زمانی که تنها هستی، بیشتر احساس تنهایی کنی...

در چنین وضعیتی تلاش برای ایجاد تغییر و تحول ممکن است باعث شود راهت را گم کنی یا شاید باعث شود وجود خودت که تو را «تو» می کند را ازدست بدهی...

خدا...

خــــدایـــا مــرا ببـــخش بـــه خـــاطــر تـــمام درهایــــی کــــه کـــوبــیدم وآنجا خـــانه ی تـــو نــبود...

کیستی؟...

آدمها گاهی می­روند توی نقش­هایی که نقش واقعی­ خودش نیستند و از من واقعی­ خیلی فاصله گرفته‌اند.

بهتر است دیگران شما را نپسندند تا اینکه هر روز به جای خود در آینه چهره­ کسی را ببینید که از شما سوال می­کند: راستی تو کی هستی؟

پند آموز...

از خودتان به اندازه­ توانایی‌ تان انتظار داشته باشید.
سعی کنید حد توانایی‌­تان را بشناسید.
بیشتر ما حد توانایی خود را نمی­شناسیم و به همین خاطر همیشه از حد توانایی خود فراتر می­رویم. ممکن هم هست در کاری موفق بشویم اما چون از توان خود بیشتر مایه گذاشته‌ایم،
زود دچار خستگی و دلزدگی می­شویم.

دین...

لئوناردو باف یک پژوهشگر دینى معروف در برزیل است. متن زیر، نوشته اوست:

در میزگردى که درباره «دین و آزادى» برپا شده بود و دالایى‌لاما هم در آن حضور داشت، من با کنجکاوى، و البته کمى بدجنسى، از او پرسیدم: عالى جناب، بهترین دین کدام است؟
خودم فکر کردم که او لابد خواهد گفت: «بودایى» یا «ادیان شرقى که خیلى قدیمى‌تر از مسیحیت هستند.»

دالایى‌لاما کمى درنگ کرد، لبخندى زد و به چشمان من خیره شد ... و آنگاه گفت: «بهترین دین، آن است که از شما آدم بهترى بسازد.»

من که از چنین پاسخ خردمندانه‌اى شرمنده شده بودم، پرسیدم: آنچه مرا انسان بهترى مى‌سازد چیست؟

او پاسخ داد: «هر چیز که شما را دل‌رحم‌تر، فهمیده‌تر، مستقل‌تر، بى‌طرف‌تر، بامحبت‌تر، انسان دوست‌تر، با مسئولیت‌تر و اخلاقى‌تر سازد. دینى که این کار را براى شما بکند، بهترین دین است»...

خوشبختی...

آدمی اگر بخواهد خوشبخت باشد به زودی موفق می‌شود،
ولی او می خواهد خوشبخت‌تر از دیگران باشد و این مشکل است.
زیرا او دیگران را خوشبخت تر از آنچه هستند، تصور می‌کند.

شوق...

در اشتیاق گلی که نچیده ام

می لرزم !

پند آموز...

خداوندا!
به من فضیلتی عطا فرما که تا با کفش های کسی راه نرفته ام در مورد راه رفتن او اظهار نظر نکنم ./

دکتر علی شریعتی

آگهی ترحیم...

آگهی‌های ترحیم روزنامه را که خواندم با خودم گفتم: چرا هر روز اینقدر دکتر، مهندس، مدیر شرکت، استاد و حاجی... فوت می‌کنند اما وقتی از قیمت چاپ یک آگهی ترحیم در روزنامه مطلع شدم، فهمیدم، فقرا همیشه بی‌صدا می ‌میرند ...

ارزش انسان

یه مطلبی می‌خوندم در مورد اینکه ارزش واقعی یک انسان چیه؟ این مطلب رو علامه محمد تقی جعفری در جمع جامعه­ شناسان برتر دنیا در دانمارک مطرح می‌کنند که به نظرم جالب بود. ما معمولاً برای سنجش ارزش بسیاری از چیزها مثل طلا یا پول معیار خاصی داریم. اما برای سنجش ارزش انسان­ معیار مشخصی نداریم.

از دید علامه جعفری ارزش انسان به اندازه چیزهایی است که به آن علاقه دارد و به آن عشق می‌ورزد. کسی که عشقش یک آپارتمان دو طبقه است در واقع ارزشش به مقدار همان آپارتمان است. کسی که عشقش ماشینش است ارزشش به همان میزان است. اما کسی که عشقش خدای متعال است ارزشش به اندازه­ خداست.

وقتی مثلا یک انسان عاشق50 میلیون تومان پول باشد و اگر به او بگویند: «آی!!! پنجاه میلیونی!!!» چقدر بدش می­آید؟ در واقع می­فهمد که این حرف توهین در حق اوست. حالا ببینید اگر کسی عشق به گناه و معصیت داشته باشد چقدر پست و بی­ ارزش است.

دوستی‌های کنسروی



این روزهـا کسـی، به خـودش زحمـت نمیدهـد یک نفـر را کشـف کنـد

زیبـایی هـایش را بیـرون بکشـد...
تلخـی‌هـایش را صبـر کنـد...
...آدمهـای ِ امـروز، دوستـی هـای ِ کنسـروی می خواهنـد
یک کنسـرو که درش را بـاز کننـد و بعـد ...یکنفـر، شیرین و مهـربـان، از تویش بپـرد بیـرون !و هی لبخنـد بزنـد و بگویـد :
" حـق بـا تـوسـتـــــ !

خود بودن...

همه چیز از خواستن شروع می‌شود.

خواستن غریزی ترین واکنش بشر نسبت به نداشته‌هایش است.

همین که خیره میشوی به چیزی که تنها دلت تصاحبش را می‌خواهد، خواستن،

قدرتش را به رخ می کشد...

مشکل انسانها در خواستن ِ نداشته‌هایشان نیست

مشکلشان در کنار آمدن با این نداشته‌هاست...

اینجاست که احساس خوشبختی مقطعی می‌شود

به محض اینکه شما چیزی را دیدید که داشتنش را می‌خواهید

خوشبحتی تبدیل به احساسی می‌شود که تا آن را بدست نیاورید از آن محرومید

و اینجاست که حسادت رخ می‌دهد

حسادت مفهومی لحظه‌ایست که در یک لحظه در ناخود آگاه شما جوشش می‌کند

و شما را ملزم به تصاحب می‌کند

حسادت یعنی تشخیص چیزی که دیگران دارند و شما ندارید

اما می‌خواهید داشته باشید

در حسادت، مشکل شما نداشته‌های دیگران نیست،

بلکه داشته هاییست که آنها دارند و شما ندارید

شما هیچوقت برای داشتن یک سیاره حسادت نمی‌کنید،

چون دیگران هم سیاره ندارند

خیلی مهم است که بدانید میزان حسادت به میزان ارزشی است

که شما برای دیگران قائلید

تا مادامی که در درون شما به همان اندازه که حواستان به دیگران هست

به خودتان نیست، حسادت رخ می‌دهد

زیرا حواس ِ چندگانه بشر ذاتاً عاشق جستجو است

و نسل ما را از کودکی طوری بار آورده‌اند

که بیشتر در دیگران جستجو کنیم تا خودمان

اینگونه است که به چشم خود با بهترین‌هایمان نمی‌آییم

اما مراقبیم دیگران با چه چیزهایی به چشممان می‌آیند

تا مادامی که دنیایمان درگیر بدست آوردن ِ داشته‌های دیگران است

هیچگاه احساس خوشبختی در ما متولد نمی‌شود

زیرا همیشه در هر سطحی که باشیم یا هر چقدر از دیگران به دست آورده باشیم

باز هم چیزی هست که نداشته باشیم

و دوباره درگیر تصاحب می‌شویم

و تا بدست نیاوریم آرام نیستیم ...

و این چرخه باطل ادامه دارد

سخت است باور اینکه یک انسان می‌تواند خودش را با نداشته‌هایش بپذیرد

انسان تا وقتی خود را کشف نکرده، از خود لذت نمی‌برد

و تا مادامی که از خود لذت نبرد نمی‌تواند به خودش قناعت کند

تا وقتی نتواند به خودش قناعت کند، جواب سوالهایش را در دیگران می‌جوید

آنهم چه دیگرانی؟

که همه شبیه خودش گم کرده‌ای دارند...

که هیچ گاه پیدا نمی‌شود

نیتها، نقش بزرگی در احساس رضایت دارند

شما درس نمی‌خوانید که به دانشگاه بروید تا از دانشگاه رفتن ِ خودتان لذت ببرید

شما درس می‌خوانید که دانشگاه بروید تا از دیگران عقب نمانید

شما زیبا ترین لباستان را در مهمانی به خاطر این تن نمی‌کنید که خودتان از خودتان لذت ببرید

شما زیباترین لباستان را می‌پوشید که دیگران از آن لذت ببرند

و این لذت را با تعریف‌هایشان به شما انتقال دهند

شما 3 سال سخت کار نمی‌کنید تا ماشینی را بخرید

که در رویایتان همیشه پشتش نشسته‌اید

شما کار می‌کنید تا ماشینی را بگیرید که دیگران به شما القا کرده‌اند فوق العاده است...

شما آنقدر در دیگران حل شده‌اید که تمام نیت‌هایتان وابسته به تفکر، نگرش، زندگی

و ارزشهای آنهاست

ارزش‌هایی که چون همیشه به واسطه حضور دیگری ارزش می‌گیرد

پس رقابت ایجاد می‌کند

رقابت بین تمام افرادی که خود را جا گذاشته‌اند

و با هم بر سر اول بودن رقابت می‌کنند

طبیعیست شما حتی اگر اول هم باشید خیلی احساس خوشبختیتان دوام نمی‌آورد

زیرا همیشه در هر چیزی، بالای داشته‌های شما وجود دارد

باید باور کرد احساس زیبایی در زندگی به درون شماست

به صرف اینکه وارد دنیای بیرونتان می‌شوید

اگر خود را همراه نداشته باشید به جلب توجه پناه می‌برید

و هر چقدر هنرمندانه توجه‌ها را جلب کنید

در لحظات تنهایی چیزی برای لذت بردن ندارید

زیرا توجه نیز مفهومیست که با حضور دیگران تعریف می‌شود

و دیگران هم برای مدت زیادی شما را اول نگه نمی‌دارند...

زیرا طاقت دوم بودن را ندارند

و اینگونه است که دیگران می‌توانند برای احساس ِ خوشبختی شما تصمیم بگیرند

زیرا این احساس را روی اطرافیانتان سرمایه گذاری کرده‌اید...

یــــــــــــــــاد بگیرید شما در یک چیز اول هستید

حتی اگر نخواهید هیچ کسی نمی‌تواند جز شما در آن اول باشد

آن هم خود بودن است

شما اگر خودتان باشید جذابید

زیرا جذابیت مختص هر چیز کمیاب است

و از هر انسان، تنها یکی به وجود آمده

مشکل از جایی شروع می شود که شما آنقدر خود را فراموش کرده‌اید

که دیگر نمی‌توانید خصوصیات واقعی خودتان را زندگی کنید

برای همینست که به همین شیوه ادامه می‌دهید

هیچ کسی نمی‌تواند شما را به خود بیاورد

چون خیلی‌ها شبیه شما خودشان را چال کرده‌اند

و طبق هنجارهای اجتماع بار آمده‌اند

باور کنید همین الان این نوشته را با لذت می‌خوانید

اما بعد از ظهر وقتی می‌خواهید به خیابان بروید طوری لباس می‌پوشید

طوری حرف می‌زنید طوری رفتار می‌کنید که دیگران بپسندند

آنقدر خودتان نبوده‌اید که به طور ناخود آگاه از پس خود نبودن بر می‌آیید...

بیایید باور کنید کافیست یک بار باب میل دلتان بچرخید

تا شب وقت خوابیدن پر از احساس خوب باشید

به درک که دیگران می‌گویند این جو گیر رو نگاه کن

وقتی دلتان می‌خواهد زیر باران برقصید خوب برقصید...

وقتی دلتان می‌خواهد رانندگی پشت یک فولکس واگن را تجربه کنید،

این کار را انجام دهید

وقتی دوست دارید دستمال گردن بگذارید خوب بگذارید...

مهم احساس شماست

اگر دیگران هم عکس‌العملی نشان دادند به پای این بگذارید

که شهامت انجام خواسته‌های درونی خود را ندارند

و می‌خواهند از کسی که این کار را میکند ایراد بگیرند

این را بدانید

خوشبختی احساسی درونیست که با بدست آوردن نداشته‌ها ، حاصل نمی‌شود

خوشبختی مستقل‌تر از این حرفاست که وابسته به بود و نبود ِ چیزی شود

و هنگامی حاصل می‌شود که شما از خویش احساس رضایت داشته باشید

اگر توانستید از خودتان راضی باشید

خوشبختی در شما استمرار پیدا می‌کند...

هر لحظه برای شما زیباست حتی دردهایتان را دوست دارید

زیرا دردهایتان بیشتر از هر چیزی به درونتان تعلق دارند...

دردهایتان را به آغوش می‌کشید که بوی اصالت میدهند، بوی خود بودن

و زیبا تر از این نخواهد بود...