دوست داشتن...


دوست داشتن
ربطی به دیدن ندارد...
آدم ها
خدا را هم دوست دارند هنوز!!!

نسیم سحری

وقتی که رد پاهایت را پاک می کردی، یادت هست؟
آسمان دزدانه نگاهت می کرد
من خودم می دیدم
گونه هایش خیس شد
همه اعماق وجودش شد اشک
اشک هایش به زمین جاری شد
و تو رفتی و ندیدی خاک را
نمی دانم،
این گِل بود یا خاک ؟
به راستی!!
مگر فرق می کند؟ رد پایی نماند ه که !
گر سری بجنبانی و نگاهی کنی می بینی
" تنها آن نقطه که ایستاده ای می شود، ردپای تو"
این جمله ی خدا بود به تو
آن لحظه که نامه استعفایت را داد و با تبسم  
گفت :
برو
تازه نقطه ی شروع را یافته ای...

نسیم نو...

لب می گشایی،
شعر می بارد،
من غرق می شوم....

راه من ... نگاه تو

راه من ..
نگاه توست ....
پلک نزن !
بی راهه می روم ...

و...


صدای سوت قطار .... !!!!

بعضی‌ها گوش‌شان را می‌گیرند

بعضی قلب‌شان را

آخر...

آخر موهایت را طناب دار می کنم
و خودم را با آن دار می زنم.
شاید زودتر به قیامت چشمانت برسم...

نسیم سحر...

وقتی که رد پاهایت را پاک می کردی، یادت هست؟
آسمان دزدانه نگاهت می کرد
من خودم می دیدم
گونه هایش خیس شد
همه اعماق وجودش شد اشک
اشک هایش به زمین جاری شد
و تو رفتی و ندیدی خاک را 
نمی دانم،
این گِل بود یا خاک ؟
به راستی!!
مگر فرق می کند؟ رد پایی نماند ه که !
گر سری بجنبانی و نگاهی کنی می بینی 
" تنها آن نقطه که ایستاده ای می شود، ردپای تو"
این جمله ی خدا بود به تو
آن لحظه که نامه استعفایت را داد و با تبسم  
گفت :
برو
تاز نقطه ی شروع را یافته ای...

حس...


حس آخرین بیسکوئیت مونده تو بسته ساقه طلایی رو دارم!!!
شکستـــــــــه..!
تنهــــــا..!

گاهی...

گـاهــی نمـی دانــی ...
از دسـت داده ای ...
یـــا ، از دسـت رفـــتـه ای...

دیوانه...

دکتر نیستم
امابرایتان ده دقیقه راه رفتن روی
جدول های کنارِ خیابان راتجویز می کنم
تا بدانید تعادل چیزِ مهمی است

امادیوانه بودن قشنگ تر است...!!!


تو...

پینه بسته خیالم
ازین همه رؤیا
پروانۀ من ...!
وقت است که بازآئی
از پیلۀ دل
به لمس آغوشم ...

تکرار...

شاید

" تکراری " باشم اما...

شک نکن

تکرار نمی شوم!

گل در گِل...

اگر تمام ابرهای آسمان هم ببارد
گلهای قالی شکفته نمی شود
و این است قانون زیر پا ماندن ...

همینطوری...

حتی وقتی می دانم نمی آیی!
پشت همان میز دو نفره می نشینم
و به در خیره می شوم
 انتظار تو را کشیدن هم زیباست!
باور کن!

هنوز...

هنوز

بوی عطر تنتو

جاری ست

در هوای خیال من...

دلتنگی ...

دلتنگی
عین یه جای شکستگی روی عینک آدمه
هر جا نگاه میکنی میبینیش ....!!!


شعر من ...

در شعرهای ِ من
ممکن است ماه
راه شود
و کوه
دریا
اما درد
کماکان
همان است که بود


هیچکس...


چادر شب را سرت کن همسفر تا هیچکس

روی ماهت را نبیند آخر اینجا هیچکس ...


مثل رودی راه افتادیم و نجوا می کنیم

زیر لب : ما عاشقیم و غیر دریا هیچکس ...


من تو را دارم همین کافی است ! دخترهای شهر

روزگاری عاشقم بودند و حالا هیچکس ...


آسمانها را به دنبال تو می گشتیم عشق

در زمین پیدا شدی ... جایی که حتی هیچ کس ...


زندگی کشف است ورنه سیبهایی سرخ تر

سالها از شاخه می افتاد اما هیچکس ...


کوله بارت را مهیا کن که فصل رفتن است

مرگ شوخی نیست می دانی که او با هیچکس ...

واقعاً هیچکس

کامل...

من کامل نیستم
نمی خوام که باشم
چون
می خوام قطعه ای از تو باشم
با تو کامل شم
می فهمی؟

پ.ن. اگه یکی به خودی خود کامل باشه، دیگه دنبال قطعه گمشده ش نمی گرده که! می گرده؟!؟

سه گاه...

نگاه میکنم...


سکوت میکنی...


سقوط میکنم....!

کف...

کـف بینـی نـکن !
 دستـی که بـه سـویـت دراز شـده طالـــع اَش تـــویــی !

بی ریا...


گفتند که بی ریا باید زیست !

آیینه شدم،

باز

شکستند مرا...

سیــــب

در عجبند!
از سیب خوردنِ من!
که
از آن فقط " چوبش " باقیست!!
مگر این همه چــــــوب که خوردیم!
از یک سیــــب شروع نشد؟!!

باور...

یکنفر در هـمین نزدیکــی ها
چــیزی
به وسعت یک زنــدگی برایت جا گذاشته است
خیالـــت راحت باشد
آرام چشمهایت را ببــند
یکنفر برای همه نگرانـــــی هایت بیــدار است
یکنفر که از همه زیبایی های دنیــا
تـنهـا تـــو را بـــــاور دارد

تلخند...

لبخند می زنم
اما مثل ته مانده ی یک فنجان قهوه
سرد و تلخم.
این لبخند نیست
تلخند است...!!!!!