پیامبر من...

عاشق ماه شده ام وسط دنیای فانوسها  
و از این حادثه خوشایند ، سخت شادانم. 
با تو به احساس برگشتم. 
به لذت دوباره اعتماد. 
پیامبر گمنام!  
احیای من ، معجزه توست.

---
در انتظار

آنروزگارانه...

من از سکوت خسته ام
مرا صدا نمی کنی؟
ببین چقدر نام کوچکم در انتظار مانده است




....
در انتظار

روزگار...

قرارهای عاشقانه
بر
 مدارهای بی قراری ...
 
---

در سفر

آبان نود و یک

عروج...

شاعر بود
هر شب از بغض به معراج می رفت...




 ---
با مخاطب خاص

عشق اول...

عاشق ماه شده ام وسط دنیای فانوسها
و از این حادثه خوشایند ، سخت شادانم
اما شاد
که
در "مصر" وسیع تنهایی
تو
"عزیز" من
عاقبت ، پیدا شدی
تا
"یوسف" دلم
حراج آشفته بازار عاشقان کاسب مسلک نشود.


---
با مخاطب خاص

ماه...

روی شب را بوسیده ام
تا که بسترش از عطر ترنج
مست در یاد تو
بیدار شود


---
 دعا کنید.

غمواره ...

پیش از هبوطت اجابت شدم
ای باران ،
تا که از مثنوی گیسوی شب و دل
عشق
حرف روشنی را بخواند .



----

دیشب با کلی غم

حضور...

گاهی به جای نور

عطر حضوری باشد، باید... 




----


خدایا کمک کن

دعا...

باران

در نگاه عشق

بوی آمدن میدهد


---

سفر

این سفر توی زندگیم خیلی مهمه . از دوستان خواهش میکنم دعا کنید.

دوستانه...

خدایا

آنکس که صادقانه یادم می کند

هرلحظه عاشقانه یادش کن


---

به یاد دوست

میدانی...

میدانی

اشتیاق دریا به ساحل نگاهت از آن روست

که پیش از آمدنت ،

دستانم ،

عشق را با بوسه ای تنها

به آغوشش  امانت داده است .



---

با مخاطب خاص

دو کاج...

دو کاج
 
 دو کاج ( نسخه ی قدیم )
در کنار خطوط سیم پیام
خارج از ده ، دو کاج ، روییدند
سالیان دراز ، رهگذران
آن دو را چون دو دوست ، می دیدند
روزی از روزهای پاییزی 
زیر رگبار و تازیانه ی باد
یکی از کاج ها به خود لرزید
خم شد و روی دیگری افتاد
گفت: ای آشنا ببخش مرا 
خوب در حال من تامّل کن
ریشه هایم ز خاک بیرون است
چند روزی مرا تحمل کن 
کاج همسایه گفت با تندی
مردم آزار ، از تو بیزارم
دور شو ،دست از سرم بردار 
من کجا طاقت تو را دارم 
بینوا را سپس تکانی داد
یار بی رحم و بی محبت او
سیم ها پاره گشت و کاج افتاد 
بر زمین نقش بست قامت او 
مرکز ارتباط ، دید آن روز
انتقال پیام ، ممکن نیست
گشت عازم ، گروه پی جویی 
تا ببیند که عیب کار از چیست 
سیم بانان پس از مرمت سیم 
راه تکرار بر خطر بستند
یعنی آن کاج سنگ دل را نیز 
با تبر ، تکه تکه ، بشکستند
 
شاعر: محمد جواد محبت
...................................................... 
دو کاج (نسخه ی جدید )
 
در کنار خطوط سیم پیام
خارج از ده دو کاج روییدند
سالیان دراز رهگذران
آن دو را چون دو دوست می ‌دیدند
روزی از روزهای پاییزی
زیر رگبار و تازیانه ی باد
یکی از کاج ها به خود لرزید،
خم شد و روی دیگری افتاد
گفت : ای آشنا ببخش مرا ،
خوب در حال من تأمل کن
ریشه‌هایم ز خاک بیرون است،
چند روزی مرا تحمل کن
کاج همسایه گفت با نرمی
دوستی را نمی برم از یاد،
شاید این اتفاق هم روزی
ناگهان از برای من افتاد.
مهر بانی بگوش باد رسید
باد آرام شد، ملایم شد،
کاج آسیب دیده ی ما هم
کم کمک پا گرفت و سالم شد.
میوه ی کاج ها فرو می ریخت
دانه ها ریشه می زدند آسان،
ابر باران رساند و چندی بعد
ده ما نام یافت کاجستان ...
 
شاعر: محمد جواد محبت