تا تو دارم....غزل ششم

تا به زانو رمق تا که به تن جان دارم

صد هزاران گله زان زلف پریشان دارم

هرکس از ساخته ی وهم خود آیینی ساخت

من سر زلف تو را رشته ی ایمان دارم

تو و بیماری چشمت، من و بیماری دل

از دو بیمار غم و رنج فراوان دارم

گر خیال تو شود همدم من هر شب و روز

نه غم از درد و نه اندیشه ی درمان دارم

تا دگر با من و دل حسرت رویت چه کند

ترسم افشا شود این راز که پنهان دارم

مردم از آتش اندوه و نفرمود طبیب

غیر دیدار تو در عمر چه درمان دارم


واگویه های پسری کله معلق

بتاریخ ششم زمستان سال نود و سه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد