کرده غارت غم عشق تو شکیبایی را
داده بر باد فنا دفتر دانایی را
گنج حسن تو به ویرانه ی دل پنهان شد
دل شیدا چه کند این همه دارایی را
حسرت دیده اگر غیر رخ خوب تو بود
چه کند بی رخ تو قوت بینایی را
زندگی نقش خیالیست همانند سراب
اعتباری نبود عالم رویایی را
عقل در مدرسه ی عشق چه جایی دارد
گر نبندم چه کنم دفتر دانایی را