شهریارم.... غزل سیزدهم

ما شهریار شهر پر غوغای عشقیم

پا تا به سر، سر تا به پا معنای عشقیم

در ابتدا عشق آمد و در انتها عشق 

ما نقطه ای در دفتر طغرای عشقیم

منصورسان ذکر انالحق داده ام سر 

در پای دار معرفت عیسای عشقیم

از عقل و دین و دانش و مذهب گسستیم

مجنون صفت در کوه و در صحرای عشقیم

فرسوده شد از عقل خودبین خاطر ما

با نقد عمر خویش در سودای عشقیم

روح القدس چون میزند دم از طریقت؟

از قطره ی ناچیز و ما دریای عشقیم

با عیسی گردون نشین ما هم نشینیم

در آتش زرتشت و آتشزای عشقیم

دامان این چرخ کهن ماوای ما نیست

ما جلوه ی پیدا و ناپیدای عشقیم

کمتر به ما آخر نصیحت کن ای همایون

ما مست از خود رفته ی صهبای عشقیم


واگویه های پسری سر به هوا

بتاریخ سی و دوم زمستان







نظرات 1 + ارسال نظر
الهام دوشنبه 11 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 09:17 ب.ظ

گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست
در و دیوار گواهی بدهد کاری هست....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد