ابد ... غزل پانزدهم

آنچه بر عرش برین طعنه زند محفل ماست

رشک صد جنت و فردوس و جنان منزل ماست

وعده هایی که دهد زاهد خودبین بهشت

بامی و ساز و نگاری همگی حاصل ماست

من ز بگذشته و آینده نگویم سخنی

هجر و وصل صنمی ماضی و مستقبل ماست

طبع ما گرچه سرشتند به درد و غم و رنج

ریشه ی مهر و وفا نیز در آب و گل ماست

گر چه ما مهر به لب در زده و خاموشیم

رمز صد راز فرو بسته نهان در دل ماست

گر همایون به عبث عمر گرامی سر شد

همه از حیله ی زهاد و دل غافل ماست



واگویه های پسری سر به هوا


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد