همین امشب....
برای خاطر آن لحظه های درد
کنار بستر تاریک من ، شب زنده داری کن
که من امشب برای حرمت عشقی
که ویران شد
برایت قصه ها دارم ...
برایت قصه ها دارم ...
دوستت دارمها را نگه میداری برای روز مبادا،
دلم تنگ شدهها را، عاشقتمها را…
این جملهها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمیکنی!
باید آدمش پیدا شود!
باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد!
سِنت که بالا میرود کلی دوستت دارم پیشت مانده، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که خرج کسی نکردهای و روی هم تلنبار شدهاند!
فرصت نداری صندوقت را خالی کنی.! صندوقت سنگین شده و نمیتوانی با خودت بِکشیاش…
شروع میکنی به خرج کردنشان!
توی میهمانی اگر نگاهت کرد اگر نگاهش را دوست داشتی
توی رقص اگر پابهپایت آمد اگر هوایت را داشت اگر با تو ترانه را به صدای بلند خواند
توی جلسه اگر حرفی را گفت که حرف تو بود اگر استدلالی کرد که تکانت داد
در سفر اگر شوخ و شنگ بود اگر مدام به خندهات انداخت و اگر منظرههای قشنگ را نشانت داد
برای یکی یک دوستت دارم خرج میکنی برا ی یکی یک دلم برایت تنگ میشود خرج میکنی! یک چقدر زیبایی یک با من میمانی؟
بعد میبینی آدمها فاصله میگیرند متهمت میکنند به هیزی… به مخزدن به اعتماد آدمها!
سواستفاده کردن به پیری و معرکهگیری…
اما بگذار به سن تو برسند!
بگذار صندوقچهشان لبریز شود آنوقت حال امروز تو را میفهمند بدون اینکه تو را به یاد بیاورند
غریب است دوست داشتن.
و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن...
وقتی میدانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد ...
و نفسها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛
به بازیش میگیریم هر چه او عاشقتر، ما سرخوشتر، هر چه او دل نازکتر، ما بی رحم تر.
تقصیر از ما نیست؛
تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شدهاند
نویسندشو نمیدونم کیه. ولی دلمو تکون داد
خدا: بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است.
بنده: خدایا ! خسته ام! نمی توانم.
خدا: بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان.
بنده: خدایا ! خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم…
خدا: بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان
بنده: خدایا سه رکعت زیاد است
خدا: بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان
بنده: خدایا ! امروز خیلی خسته ام! آیا راه دیگری ندارد؟
خدا: بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله
بنده: خدایا!من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد!
خدا: بنده ی من همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله
بنده: خدایا هوا سرد است!نمی توانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم
خدا: بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب می کنیم
بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد
خدا: ملائکه ی من! ببینید من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است چیزی به اذان صبح نمانده
او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است امشب با من حرف نزده
ملائکه: خداوندا! دوباره او را بیدار کردیم ،اما باز خوابید
خدا: ملائکه ی من در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست
ملائکه: پروردگارا! باز هم بیدار نمی شود!
خدا: اذان صبح را می گویند هنگام طلوع آفتاب است ای بنده ی من بیدار شو
نماز صبحت قضا می شود خورشید از مشرق سر بر می آورد
ملائکه:خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی؟
خدا: او جز من کسی را ندارد…شاید توبه کرد…
بنده ی من تو به هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان گوش فرا میدهم
که انگار همین یک بنده را دارم و تو چنان غافلی که گویا صد ها خدا داری
مي ترسم از نبودنت...
و از بودنت بيشتر!!!
نداشتن تو ويرانم مي کند...
و داشتنت متوقفم!!!
وقتي نيستي کسي را نمي خواهم.
و وقتي هستي،تو را مي خواهم.
رنگهايم بي تو سياه است،و در کنارت خاکستري ام.
خداحافظي ات به جنونم مي کشاند
و سلامت به پريشانيم!
بي تو دلتنگم و با تو بي قرار....
بي تو خسته ام و با تو در فرار...
در خيال من بمان
از کنار من برو
من خو گرفته ام به نبودنت...
فراموش نكرده ام تو را ، ولي
فراموش شده ام
به گمانم...!
وز جان و دل یارم شوی تا عاشق زارت شوم
من نیستم چون دیگران بازیچه ی بازیگران
اول به دام آرم تو را وانگه گرفتارت شوم
ای دو چشمانت رهی روشن به سوی شهر زیبایی
ای نگاهت باده ای در جام مینایی
آه ای شهزاده ی محبوب رویایی
نیمه شب ها خواب می دیدم که می آیی
خداي مهربانم امروز راشكرانه ميگويم كه به من زيستن را آموختي
امروز را شكرانه ميگويم كه يكسال به عمرم اضافه شد
امروز را به خاطر تولدم به درگاه تو شكرگذارم
هنوز هم محتاج توام
تنهايم نزار
۱۷ آبان تولد ۲۴ سالگيم مبارك
رنگ چشمات خیلی عجیبه
تو که این همه نگاهت واسه چشمام گرم و نجیبه
میدونستی که چشات شکوه نقاشی که تو بچگی میشه کشید ؟!
میدونستی که توی چشمای تو رنگین کمون رو میشه دید ؟!
می دونستی که نموندی دلمو خیلی سوزوندی ؟!
چشاتو ازم گرفتی منو تا گریه رسوندی
میدونستی که چشامی همه ی ارزوهامی ؟!
میدنستی که همیشه تو تموم لحظه هامی ؟!
میدونستی یا نه؟!
سلام دوستای خوبم
اومدم بگم به لطف دعاهای اطرافیان و منت خدای بزرگم
کنکور کارشناسی ارشد قبول شدم
الهی هزار مرتبه شکر
ماه مبارک رمضان،
بهترین ماه ها،
ماه میهمانی خدا،
ماه خوبی ها،
ماه شب های قدر،
ماه دعا ونیایش ،
ماه رحمت و آمرزش و ماه خیر و برکت است.
حلول ماه مبارک رمضان، به راستی که خبر از گشایش درهای بهشت به روی آدمیان دارد.
ماه تزکیه، ماه خودسازی، ماه از خویش تا خدا رفتن، ماه پرواز با دوبال قنوت از زمین تا ملکوت و
شکوفایی غنچه های معنویت در سکوت سبز روزه داران و در حيرت ارغوانی سالکان کوی دوست.
به يادت هست مي گفتي:نرو هرگز كه من بي تو فراموشم؟
به يادت هست مي گفتي:هرلحظه صدايت هست در گوشم ؟
كنون آن روزها رفته
، تو هم رفتي ،
اينك من شدم تنها ،
اسير دردها ،
غمها تمام روزها ،
شبها ،
ماهها ...
شكسته در گلو بغضم ،
به يادت اشك مي ريزم
به یادت ای وجودو هستی من
به یادت میمیرم
به یادت ای امید من
اکنون دور از آشیان میمیرم
کاش میشد مرا میخواستی....