این بهارها می آیند و
این بهارها می روند
موعد تحویل دل من امّا
صدای پای توست که می ماند
و من دلم
در کوچه های اتنظار تو جاری ست
تا هنوز !
می پرسند
چرا به خودم ما می گویم؟!
من هم
سرم را روی شانه ام کج می کنم
دستم را روی قلبم می گذارم
آن وقت
از لبخندشان پیدا ست
تو را در دلم می بینند!