حجم خالی نبودت را در آغوش می کشم
عطر آبشار طلایی ات را به یاد می سپارم
بازهم مثل شب های پیش گونه های خیسم در تب می سوزند
بس که ستاره شمرده ام ،در خواب هم ستاره میبینم
آه ای امید سبز باغچه ی کوچکم
لبخندت را برای لحظه ای به من قرض بده
ماه هاست پرده ها را کنار نزده ام
تب کرده اند تمام ثانیه هایم
بغضی گرفته گلوی شعرم را
کاش باورت
تا همیشه با من بماند
شانهام زخمی است از بار گناهانی که نیست
میبرندم بر سر دار گناهانی که نیست
آی مردم! من نه منصورم که دارم میزنید
همچو مجنونم خریدار گناهانی که نیست
دستهای مهربان روشنی یخ بستهاست
همچنان گرم است بازار گناهانی که نیست
روزگاری آبرویم مثل اقیانوس بود
حیف شد خشکید آثار گناهانی که نیست
بشکند بغضم در آخر، بیمناکم قبل از آن
جان سپارم زیر آوار گناهانی که نیست
ماه من، در گذر عشق مرا یادی هست؟
یادی از وصف دل همچو من زاری هست؟
رفتم از کنج دلت، دل غم یاران دارد
یاری ام کن صنما، جز تو مرا یاری هست؟
قدر عشق تو ندانستم و دلباز شدم
غیر من در دل این شهر، گنهکاری هست؟
حال بین، آمده ام، بهر دلت زار و نزار
نظر انداز، مگر جز تو خریداری هست ؟
پیر این منبر و آن زاهد دائم صلوات
بگرفتند به من خرده، چه پنداری هست؟
ماه من، غمزه مزن، ناز مکن بهر "هما "
دل اگر از تو شفا خواست بگو، آری، هست...
عاشقانه ای
باران
در نگاه عشق
بوی آمدن میدهد
---
سفر
این سفر توی زندگیم خیلی مهمه . از دوستان خواهش میکنم دعا کنید.
میدانی
اشتیاق دریا به ساحل نگاهت از آن روست
که پیش از آمدنت ،
دستانم ،
عشق را با بوسه ای تنها
به آغوشش امانت داده است .
---
با مخاطب خاص
رگبار پائیزی هم آغوش با دریچه ی ذهنم
مغشوش از توهمی سرد
بر شیشه ی نگاه بی روحم
ها میکند نوازش تند نگاهت را
---
با مخاطب خاص
گمراه تر از دلخوری غنچه از ستیز بــــــــــــــــــاد
حسادت ِ ثانیه هاست بر نازکی ِ عمر ِ نجابتش
---
دلنوشته های امروزانه
دور مبین
هراسم از فاصله ها نیست .
سکوتم
خلوت از غمی ست
که دیگر میدانم دست از سرم بر نخواهد داشت .
میخواهد برای همیشه دست در دست تو
برای آنکه دلش به آمدن محتاج است
نغمه های روشنی را
به تن عشق
جاودانه بخواند .
بوی آشنای تو
در تمام وجودم می پیچد .
چشمانم را که می بندم
نفسهایت را میشنوم .
هوا سرد است و نقش گرم لبهایت
مرا به خوابی که آرزویش را دارم می کشاند .
چه خوشبخت است
قلب قناری در قفس
وقتیکه می داند
نقش آرزو نه در پریدن است و نه در خواندن
در دستان عشقی مطمئن جا دارد .
چگونه با کدامین آهنگ
به خدای آسمان بگویم :
که اگر چشمانت را ببرد
من تاریکترین شب جهان میشوم .
من بی آنکه در ظلمت جانم برای آواز دلت
آهنگی باشم اما
به نور چشمانت محتاجم .
اگر خدای عشق هیچگاه بر رد نگاهم بوسه ای نکاشته است
از آنروست که
سالهاست به روی ماه چشمانت
از سجده بر نخواسته ام.
دلم تنگ است
دیگر موسیقی آب و بید و ترانه هم
خاموش است
مگر نمیداند که قلبی به خیال اوست
که در کنار شب ، بیداریش را تاب می آورد؟