مایه اصل و نصب در گردش دوران زر است
قطره قطره خون چکد تیری که صاحب جوهر است
من لباس فقر پوشم که بی درد سر است
آستین هر چند کوتاه است چینش کمتر است
دود اگر بالا نشیند کسر شان شعله نیست
جای چشم ابرو نگیرد گر چه او بالاتر است
ناکسی از هر کسی بالا نشیند فخر نیست
رویه دریا خس نشیند قعر دریا گوهر است
آهن و فولاد هر دو از یک کوره می آیند برون
از یکی شمشیر گردد آن یکی نعل خر است
کره خر از خریت پیش پیش مادر است
کره اسب از نجابت از تعاقب میرود
شست و شاهد هر دو دعوی بزرگی می کنند
پس چرا انگشت کوچک لایق انگشتر است
این شعر رو هم از اون شعرایه سفارش شده است .
از طرف نگار خانوم