شاکی...

اونوقت شاکی میشید که چرا آپدیت نمیکنم  

نه اینکه خیلی نظر میدین!!!!!!!!!!!!!!

ما هم جوون بودیم ...!!!!

 

آی آدمها که در ساحل نشسته شاد و خندانید

یک نفر در آب دارد می سپارد جان...

به کجا میرویم؟؟؟ در این آَشفته بازار آموزش و پرورشمان مقصد کاملا معلوم است... آرام آرام به جایی میرسیم که دیگر مفهومی به نام فرهنگ و تمدن ایرانی از یادها پاک میشود... مفهومش پیشکش، کسی دیگر نمیداند "فرهنگ" را چگونه باید نوشت...

اکثرا بر فجایع ریز و درشت حاکم بر آموزش و پرورشمان واقفیم... این روزها تنها چیزی که در مدارسمان معنایی ندارد همانا آموزش است و پرورش...از آنجا که خواهرم معلم است کم و بیش در جریان اتفاقات جاری در این وادی هستم... برای همین است که میگویم: "یک نفر در آب دارد می سپارد جان"...

دیگر کارمان به جایی رسیده که کودک هفت ساله در جواب معلمش که می گوید چرا تکالیفش کامل نیست روی نیمکت می ایستد و چشم در چشم معلمش میگوید: میزنم تو گوشت ها!!!!

کارمان به جایی رسیده که کودک کلاس دوم دبستان!! ریز و درست مسائل جنسی را که میداند هیچ، برای دوستانش هم تعریف میکند و وقتی به مادرش میگویی فرزندت چنین حرفهایی در مدرسه میزند...صدایش را بلند می کند که :  "تقصیر شماست، پسر من که در خانه از این حرفها نمیزند"...یکی نیست بگوید: "ابله! نباید هم حرفی بزند... خانه شما لابد مکانی است برای اضافه کردن بر اطلاعاتش"...

کارمان به جایی رسیده که دختر دبیرستانی و پسر دبیرستانی امان سر کلاس  درس، جلوی چشم دبیرش sms بازی اش میگیرد حال آنکه من در دانشگاه هم  سر کلاس جرات ندارم گوشی ام را حتی روی ویبره بگذارم که مبادا صدای لزرشش توهینی شود به کلاس درس و استاد...

کارمان به جایی رسیده که دبیر دبیرستان برای دادن آگاهی از "ایدز" دست و دلش میلرزد که چگونه از شایع ترین راه انتشار این بیماری بگوید که نوجوان 16-17 ساله اصل مطلب را بگیرد و نه مسائل حاشیه ای اش را و فردا روز مادرانشان چادر به کمرشان نبندد که چرا در مدرسه به بچه هایمان مسائل جنسی می آموزید...

این تازه مسائل فرهنگی امان است که از خانواده هایمان نشات میگیرد... بیا و زنگهای  تفریح پای صحبت دبیران و معلمانمان بنشین و ببین اصل موضوع حرفهایشان چیزی غیر از تاتوی ابروی خواهر شوهرش و حرفهای چیپ و خاله زنکی است یا نه... سو تفاهم نشود... جمع نمی بندم... همه جا  و همه کس هم اینگونه نیست... بسیارند معلمان و دبیران روشنفکر جامعه امان که متاسفانه در میان این ماگمای سیال در جامعه دارند ذوب میشوند..تحلیل میروند...دیگر مگر مفهومی به نام " وجدان کاری" و "مسوولیت پذیری"هم محلی از اعراب دارند؟؟؟... میدانم، میدانم...وقتی معلم دبستان و دبیر دبیرستان هشتش گرو نه اش است دیگر فرصت میکند به مسوولیت پذیری فکر کند؟؟ وقتی تا معلم حرفی میزند...مدیر و رییس و وزیر و خانواده ها سرش هوار میشوند که چرا گفتی، چرا به فرزندمان گفتی بالای چشمت ابروست، چرا پایت را از گلیمت دراز تر کرده ای، دیگر "وجدان کاری" یعنی چه؟؟؟ آنزمان که انگیزه کار کردن از معلم و دبیرمان گرفته شد، دانش آموز بخودش جرات داد در گوش دبیرش بزند و بد و بیراه نثارش کند... همین که میتواند صبح از خواب بیدار شود و در سرما و گرما بیاید سر کلاس و لحظه شماری کند که کی زنگ بخورد تا فلنگ را ببندد و به خانه برسد لطفی میکند به همه..

با نسل دبیرستانی امروز شاید من فقط   ۵-۶ سالی فاصله داشته باشم اما حس میکنم فاصله ام با این نسل بسیار بیشتر است...دلیلش هم آشکار است... پیشرفت تکنولوژی چند سال اخیر سطح زندگی و فکری نوجوانمان را تغییر داده است... ۵-۶ سال پیش برای من 14-15 ساله جز درس خواندن و کتاب چیزی  مطرح نبود نه اینترنتی میشناختم، نه موبایلی، نه... حق هم دارد...نوجوان امروز حق دارد از امکانات موجود استفاده کند..چرا نکند..باید پیشرفت کند اما آیا نباید در کنار اینهمه تکنولوژی طرز صحیح استفاده اش را هم به آنها آموخت؟؟؟ نمیشود تکنولوِژی و ادب در امتداد هم پیش برود؟؟؟...کجای دنیا گفته اند حالا که میدانی اس ام اس چیست میتوانی به معلمت فحش دهی؟؟ کجای دنیا گفته اند حالا که روز و شب با اینترنت سر وکار داری میتوانی هر کاری دلت خواست انجام دهی...

اینها گوشه ای از فجایع فرهنگی امان است... مسائل آموزشی امان که دیگر به قهقرا دارد میرسد... کجای دنیا رسم الخطشان را تغییر داده اند که ما امروز به دانش آموز کلاس اول می آموزیم  به جای "الهی" بنویس "الاهی" و یا به جای "همهٔ"   بنویس "همه ی" ... عربی بوده اینها؟؟؟ چه اشکالی دارد... اگر وضع به همین منوال بگذرد شرط میبندم ده سال دیگر باید تمام کتابهای حافظ و مولانا و سعدی را به زبان جدید ترجمه کنیم...در غیر اینصورت کودک ده سال دیگر یک کلمه از اشعار حافظ را که هیچ سهراب و فروغ که امروزی ترند را هم نمیفهمد..فهمیدن؟؟؟ چه حرفها میزنم من!!!.... حتی نمیتواند یک خطش را بخواند... این به معنای گم شدن ادب و فرهنگمان نیست؟؟ مگر غیر از این است که زبان اصلی ترین راه دستیابی به فرهنگ است... آیا ما خودمان با دست خودمان شکافی بین نسلها ایجاد نمیکنیم تا به هیچ وجه من الوجوه حرف هم را نفهمند؟؟؟؟

از رسم الخط بگذریم... معلم سر کلاس خودش را خسته نمیکند که بگوید : "راست بگو، صداقت داشته باش، انسانیت این است و من و تو ایرانی هستیم " که... اینها بد است... پول که بالایش نمیدهند..چرا بگوید؟؟؟

آیا این همان چیزی نیست که خیلیها میخواهند؟؟ اینکه جوان آینده این مرز و بوم دیگر به چیزی فکر نکند... نفهمد مشکلات فرهنگی و اقتصادی و سیاسی جامعه چیست تا بخواهند لب به اعتراض بگشایند؟؟؟ حداقل به خودمان خیانت نکنیم...

بی ادبی و جسارت گهگاهم را ببخشید!

در کنار دبیران و معلمان خوب این جامعه که دارند آب میشوند در زیر این همه سختی و فشار دانش آموزانی هم داریم که با وجود تمام اینها هنوز میدانند که میشود فکر کرد..میشود خوب بود..خودم نمونه هایش را دارم در .....

 همه اینها را گفتم حالا قضاوت با شما!!!!

 

آیا بازهم کسی نیست که بسپارد جان؟