سلام متاسفانه آی دی یاهو من بسته شد .
اگه کاری دارید به
big_hackerism یا ehsan.1363 پی ام بدید.
ای عاشقان ای عاشقان گلایه دارم از جهان
نا مردمی از هر کران آتش به دل ها می زند
همچون زمین و آسمان ستاره های خون چکان
رنگ مصیبت هر زمان بر سینه ی ما می زند
دنیا به کام اهل ناز ما بیدلان اهل نیاز
این قلب خونین باغ ما داغ شقایق داغ ما
ما خسته از رنگ و ریا با درد هر داغ آشنا
این آسمان را پر خروش روی زمین را بی دروغ
حالی ز کین می خواستیم نیک و نبین می خواستیم
زیباترین می خواستیم کی اینچنین می خواستیم
روزی که قلب این جهان با عشق و آزادی زند
دنیا به روی مردمان لبخندی از شادی زند
ای عاشقان، ای عاشقان از یاد ما یاد آورید
دل دادگان،دل دادگان با یاد ما داد آورید
شادا که با یگانگی از بند غم رها شوی
به رسم قد بیگانگی من و تو با هم ما شویم
شادا به روزی اینچنین چون ما چنین می خواستیم
آری همین می خواستیم آری همین می خواستیم
دگر نمیرسد از کوچه باغ بوی درخت .چه اتفاق بدی!! خشک شد گلوی درخت: "رفت آبروی درخت"
کدام دیو به این سایهسار آمدهاست؟بهجای قلب که کنده تبر به روی درخت؟
کسی نمیخورد اینجا غم شقایق راکسی نمیرود اینجا به پرسوجوی درخت
در این جهنمِ بیزمزمه دلم پوسیدکجاست زمزم باران، کجاست کوی درخت
شبی از این قفس میخکوب خواهم رفت در آرزوی بنفشه، به جستوجوی درخت
غصه نخور دنیا دو روزه
هجوم باد ، لباس از تن اقاقی کندبه باغبان برسان
صبح بارانی پاییز
و صدای کلاغ ها
که سکوت سرد کوچه را می شکنند
لیوان چای را سر می کشم
و راه می افتم
می روم تا برگ های خزان را
به شاخه ها پیوند بزنم
من طاقت سرمای زمستان را ندارم...
اینجا هوا هم سرده
اما...
چاره ای نیست چون که باید زیست
رسیدن دوستان به هم آسان است
دشوار بریدن است و آخر آن است
شیرینی وصل را نمی دارم دوست
از غایت تلخی که پس از آن است
در بهر نگاه تو که مغروغ شدم
از کار دل و هم از خدا دور شدم
گفتم به خیال خویش صیاد شوم
در کمند موی تو چنین صید شدم
چشم من آیینه دار چشم توست
آری این دل بی قرار چشم توست
از نسیم و پنجره پرسد تو را
آن که هرشب بی قرار چشم توست
یک نفر عاشق ترینم کرده است
حتم دارم کار.کار چشم توست
آنقدر بوسیدمش تا خسته شد
خسته از بوسیدن پیوسته شد
خواست لب را بر شکایت وا کند
لب نهادم بر لبش تا بسته شد
اگر گاهی ندانسته به احساس تو خندیدم
و یا از روی خودخواهی فقط خود را پسندیدم
اگر از دست من در خلوت خود گریه کردی ،
اگر بد کردم و هرگز به روی خود نیاوردی
اگر زخمی چشیدی گاهگاهی در زبان من
اگر رنجیده خاطر گشتی در لحن بیان من
گناهم را ببخش
به شب و پنجره بسپار که برمیگردم
عشق را زنده نگه دار که برمیگردم
دو سه روزی هم اگر چه تحمّل سخت است
تکیه کن بر تن دیوار که برمیگردم
بس کن این سرزنش (( رفتی و بد کردی )) را
دست از این خاطره بردار که برمیگردم
گفته بودی که به شب چشم به راهم بودی
به همان دیده ی بیدار که برمیگردم
بین ما پیشترک هر سخنی بود گذشت راهیت میشوم این بار که برمیگردم
پشت در را اگر انداخته ای حرفی نیست
به (( شب )) و (( پنجره )) بسپار که برمیگردم
به تو از تو مینویسم ، به تو ای همیشه دریا
ای همیشه از تو زنده لحظه های رفته بر باد
وقتی که بن بستِ غربت
سایه سار قفسم بود
زیر رگبار مصیبت ، بیکسی تنها کسم بود
وقتی از آزار پاییز، برگ و باغم گریه می کرد
قاصد چشم تو آمد، مژده ی روییدن آورد
ای همیشگی ترین عشق در حضور حضرت تو
ای که میسوزم سراپا تا ابد در حسرت تو
به تو نامه مینویسم ، نامه ای نوشته بر باد
که به اسم تو رسیدم ، قلمم به گریه افتاد
ای تو یارم ، روزگارم ، گفتنی ها با تو دارم
ای تو یارم ......
در گریز ناگزیرم، گریه شد معنای لبخند
ما گذشتیم و شکستیم، پشت سر پلهای پیوند
در عبو ر از مسلخ تن ،عشق ما از ما فنا بود
باید از هم می گذشتیم، برتر از ما عشق ما بود
بنویس بابا مثل هر شب نان ندارد
سارا به سین سفره مان ایمان ندارد
بعد از آن تصمیم کبری ابر ها هم
یا سیل می بارد و یا باران ندارد
بابا انار و سیب و نان را می نویسد
حتی برای خواندنش دندان ندارد
انگار بابا همکلاس اولی هست
هی می نویسد این ندارد آن ندارد
بنویس کی آن مرد در باران میاید
این انتظار خیسمان پایان ندارد
ایمان برادر گوش کن نقطه سر خط
بنویس بابا مثل هر شب نان ندارد