مثل رنگین کمان
که پاداش باران ست
عشق که می بارد
تو پیدا می شوی !
آنقدر در سرم می باری
که مرا سیل می گیرد
تو را کجای دلم بگذارم
که عشق
جهانم را نلرزاند ؟!
کسی در من گم شده است
و من پر از مسیر بازگشت پرستوها
به افق دست های خالی ام می نگرم !
نگاهت
جادّۀ کمربندی ست
که دنیا را دور می زند
و دلم را به تو می رساند
چیزی به دیوانگی دست هایم نمانده است
یا بیا یا چشم هایت را از روزگار من ببر
در هزاران دنیا
در هزاران عمر
در هزاران بار عشق
من
تو را خواهم خواست
اینجا
تا چشم کار می کند
منم بی تو
تکرار شاخه ای در باد
که گل اش را چیده باشند
و صدای گریۀ برگ هایش
خدا را کلافه کرده است
من تو را می خواهم