ما شهریار شهر پر غوغای عشقیم
پا تا به سر، سر تا به پا معنای عشقیم
در ابتدا عشق آمد و در انتها عشق
ما نقطه ای در دفتر طغرای عشقیم
منصورسان ذکر انالحق داده ام سر
در پای دار معرفت عیسای عشقیم
از عقل و دین و دانش و مذهب گسستیم
مجنون صفت در کوه و در صحرای عشقیم
فرسوده شد از عقل خودبین خاطر ما
با نقد عمر خویش در سودای عشقیم
روح القدس چون میزند دم از طریقت؟
از قطره ی ناچیز و ما دریای عشقیم
با عیسی گردون نشین ما هم نشینیم
در آتش زرتشت و آتشزای عشقیم
دامان این چرخ کهن ماوای ما نیست
ما جلوه ی پیدا و ناپیدای عشقیم
کمتر به ما آخر نصیحت کن ای همایون
ما مست از خود رفته ی صهبای عشقیم
واگویه های پسری سر به هوا
بتاریخ سی و دوم زمستان
گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست
در و دیوار گواهی بدهد کاری هست....