یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد...
یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد...
من به زانوهایم قول داده بودم طعم سبکى را خواهند چشید. من به زانوهایم قول داده بودم بار سنگینى که بر دوششان گذاشتم را بر خواهم داشت. من به تمامِ خودم در فصل تازه قولِ فصلى تازه داده بودم. قرار گذاشته بودم این پاییز؛ مهر را بیابم، آن را بشناسم و بفهممش. و در خودم از مهر اثرى بگذارم که بر درختاى شهر مى گذارد. میخواستم خودم را سبک کنم براى سرمایى که باید از آن مقاوت را میآموختم براى فصلِ شکوفهها. من تصمیم گرفته بودم بهارى در زندگىام بسازم که با پاییز شروع شده است. پاییز امسال، مهمترین پاییزِ من است... پائیزی را که باختم...دریغ...
هوبرت
شنبه 11 مهرماه سال 1394 ساعت 09:11 ق.ظ