شهر پر از زاویه شده است
زاویه ها نمی گذارند
با خیال ِ راحت
دورت بگردم
ما همه با زندگی معامله می کنیم …!
با خودمان هم معامله میکنیم و با کسانی که دوستشان داریم هم …!
اگر نبخشی ، نمی بخشم
خیانت کنی ، خیانت میکنم
بدی کنی ، بدی میکنم
دروغ بگویی ، دروغ می گویم
و همیشه کوچک می مانیم ؛
بدون تجربه ی زندگی بالاتر و آرمانی تر …!
این را بدانیم که با خوب ، خوب بودن هنر نیست !…
---
امروزانه های من
گاهی وقتـــا یه نفـــر
باعث می شه که حس کنی
چیزی که تـــو رو روی زمین نگه داشته....
جاذبه ی زمین نیست ....
اصلاً عمری تنگی قفس سینه را
تنها برای آن لحظه ای سر میکنیم
که...
بجای دلهایمان
آسمانی یکدست
می تپد!!!
بوسیدمت
مست شدم
یعنی حالا تا 40 روز
نمازم قبول نیست ؟
----
امروزانه های احسان
بتاریخ بیست و چهارم اردیبهشت ماه نود و دو
وقتی نیستی
پایم حوصله نمیکند پایش را ازچشمانم
بیرون بگذارد
----
امروزانه های احسان
بتاریخ بیست و چهارم اردیبهشت ماه نود و دو
صدایت
موعد آمدن چلچله هاست
بی هوا
پر می شوم از آسمان!
---
امروزانه های احسان
بتاریخ نوزدهم اردیبهشت ماه نود و دو
چون دو قوی باشکوه
در برکۀ احساسم
فرود می آیند
و زیر نم نم نیلوفر
دلم را
در امواج آرامش
بالا وُ پائین می برند
و چه ساحل دور ست
چشم هایت ، چشم هایت !
چشم هایت که می وزند
خیالم بارانِ گل می گیرد
و من لبالب از تمام عاشقانه ها
به انتهای کوچه ای می نگرم
که دلم به عطر تو می پیچد
و تا آمدنش
با کفش های پر از باران
افکار عاشقانه ام را
این پا وُ آن پا می کنم
در گرگُ میش رؤیاها
از شاخه های خیالت
گلواژه می چینم
و در گلدان شعرم می گذارم
با طلوع یاس ها
من در آئینۀ چشمانت
تا دورترین باغ جهان
خواهم رفت
و تا غروب آفتاب گردان
برای لا به لای دفترم
از بوی تو گل می چینم !
دلم
نامۀ عاشقانه ای ست
برای هیچ کس
که بعد از من باد آن را
در کوچه های شب
برای پنجره هائی
که ماهشان مرده است
زمزمه خواهد کرد!