روزی اگر از پیشم آن برگشته مژگان بگذرد
از شوق رخسار مهش اشکم ز دامان بگذرد
تصویری از آن دلبر سیمین بر لاغرمیان
گر زاهدی را در نظر آید ز ایمان بگذرد
استاره ی اقبال من رو در غروب آرد شبی
کان نازنین با غمزه از پیشم خرامان بگذرد
دلداده را هرگز مگو از هجر آن زیبا صنم
اشکش به دامان درچکد آهش ز کیوان بگذرد
آرام جانم رفت و من در گوشه ی غم مانده ام
آخر کجا باور کنم کاین رنج و حرمان بگذرد
ترسم مرا افسون کند، عقل از کفم بیرون کند
هر دم که از نزد من آن، سرو خرامان بگذرد
هرگز مترس از عاشقی، کمتر هما اندیشه کن
بگذار در بحر جنون آب از گریبان بگذرد
---
امروزانه های احسان