دور شدیم دور..
و اتفاق در همین دوریهاست..
رد پای دلم هست ..هیچگاه تنها نمان.
---
27-4-91
زمین بود و دل عاشقش که آغوشش را تا به عرش بالا برده بود
حال باران است و بوسه هایش
آسمان است و چشمانش
و پرواز هزاران پرستوی شاد در دلش
که شادمانه حس خوبی را پرواز میدهد...
----
27-4-91
نه..
به عقب نگاه نکن
به هر چه
جا گذاشته ای
از خود
هر خاطره
و هر شیرینی
و تلخی
که در راه مانده اند..
بگذار بمانند
نگاهشان کنی
جان می گیرند
و
جان می گیرند
جان ِ تو
و لحظات آینده ای که
هنوز نیامده است.
خاطرات را در مسیرت
بگذار
و
بگذر.
27-4-91
بر شانه های مردم این عصر
خاطرات گم نمی شوند
زنجیر ِ درد ادامه می یابد،
و در ناتمام ِ قصه ها
فرو می رود دیدگان به خوابی که،
عشق را در پرتو کور سوی امید
طرح می زند.
رفتگان رفته اند و ما در این عریضه بلند ِ دلتنگی و حسرت
همچنان زنده ایم
و
از لبانمان لبخندی به دار آویخته شده است
چشم تو
در هوای جستجوی رونق ستاره ها نیست
گذرگاه اشاره ها هم نیست
چشم تو
شکوه نظاره را
به چلچراغ نگاه من داده است
تا چشم من
هستی عشق را
بر پهنای آسمان بگستراند
خوب یادم هست
کوچه ای پشت آخرین پیچ یاسمن ها
پنجره چوبیتان و شیشه های رنگین کمانی
و دستهای لرزانم
که در جیب شلوار کهنه آخرین عید بازار
سنگریزهای عاشقی را جستجو می کرد
تا قاصدک چشمهای تو شوند
بزرگ بود
سنگ
شیشه شکست
دستم و دلم
چشمهایت رنگین کمانی شد کور دور
---
امروز ساعت 6 صبح
با مخاطب خاص، بی مخاطب خاص
یادت هست
پنجره ای بود و دستانی که مانده بود
انتظار خسته اش را ماه صدا می زد
بی تابی گرمی ، آرام پنجره را مشوش می کرد
تو بودی و آوایی که میگفت:
باز کن
آغوش پنجره را به آسمان
حرفی مانده است در گلوگاه من
حرفی که عشق را در قالب نگاهت خوانده است
یادت هست
نقش ماه را تو میدانستی
نکند دست پنجره را رها کنی
همنجاست او،
همانجا وقتی آهنگی
قلبت را به درد می آورد.
همانجا که حرفی، صدایی و حتی بوی آشنایی
تمام خاطراتت را زیر و رو میکند و به صورتت میکوبد
همانجاست،
خوب نگاه کن به صورت بی رحم تنهایی!
---
بی مخاطب خاص
روزی قایقی کاغذی خواهم ساخت
و تمام امیدهایم را بروی عرشه اش خواهم گذاشت
و در رودخانه ای که هیچ کس نمیشناسد
رهایش خواهم کرد!
ویران شد
شهری که به انتظارت بود
دیگر خواه بیایی
خواه نیایی
این شهر ویرانه ای بیش نیست!
---
بی مخاطب خاص
در زندگی
گاهی برای به دست آوردن
و
گاهی برای از دست ندادن
ریسک می کنیم.
زندگیست دیگر،
به اندازه ترسمان فرار
و
به اندازه جسارتمان
جنگ می کنیم.
---
امروزانه من
22-4-91
دیگر هیچ فالی را باور ندارم
وقتیکه تو را
میان آینده و انتظار
همیشه مسافری در راه میدانند
و برای دلتنگی و دل در خفا
داستان جدا سری را
باز به میان می آورند
دیگر جز نقش خیال تو در سر
هیچ خط و نشانی را باور ندارم
---
امروزانه های من
20-4-1391
بیا و به چشمانت ببین
که دنیا را
لبریز از عطر تو کرده ام
ای عشق
---
با مخاطب خاص
حال چشمهای من
با این خیالها خوش نمیشود
مرا
همان هر شب و بوسه های تو باید
تا در آسمان
مهتاب
به فردای آفتاب دل ببازد
---
با مخاطب خاص
راستی که عشق چه معجزه ها که نمیکند
میبرد تو را مینشاند
روبروی خلوت دل
و زندگی آرام میشود
---
با مخاطب خاص
گاهی هم دور است
و هم نزدیک
از کوه تا کوه
و پرتگاهی در میان
یک قدم عقب روی
دیواره سخت کوه است
و انزوا
یک قدم جلو تر
عمق پرتگاهی است
که تو را به قعر می کشد..
گاهی هم بودن
و هم نبودن
کشنده است.
----
16-4-91دوست داشتن
قامتیست پابرجا
بر پیکره تنهایی انسان
----
امروزانه