پیکر تراش پیرم و با تیشه ی خیال
یک شب ترا ز مرمر شعر آفریده ام
تا در نگین چشم تو نقش هوس نهم
ناز هزار چشم سیه را خریده ام
بر قامتت که وسوسه ی شستشو در اوست
پاشیده ام شراب کف آلود ماه را
تا از گزند چشم بدت ایمنی دهم
دزدیده ام ز چشم حسودان،نگاه را
تا پیچ و تاب قد ترا دلنشین کنم
دست از سر نیاز بهر سو گشوده ام
از هر زنی،تراش تنی وام کرده ام
از هر قدی ، کرشمه ی رقصی ربوده ام
اما تو چون بتی که به بت ساز ننگرد
در پیش پای خویش به خاکم فکنده ای
مست از می غروری و دور از غم منی
گویی دل از کسی که ترا ساخت ، کنده ای
هشدار ! زانکه در پس این پرده ی نیاز
آن بت تراش بلهوس چشم بسته ام
یک شب که خشم عشق تو دیوانه ام کند
بینند سایه ها که ترا هم شکسته ام
سلام
اگه چند روزی نبودم می بخشید.
دیروز یکی از مهمترین خبر های توی زندگیمو شنیدم
دانشگاهی که میخواستم ازش پذیرش بگیرم بالاخره جواب داد.
دیروز از یکی از دانشگاه های سوئد یک ایمیل اومد که با درخواست من موافقت کردند.
فروردین باید کارای ویزا رو انجام بدم.و ایشالا اگه خدا بخواد مرداد هم برم .
واقعا نمیدونم چی باید بگم .
شرمنده سرتونو دد آوردم .فعلا بای