با قلم میگویم:
- ای همزاد، ای همراه،
ای هم سرنوشت
هر دومان حیران بازیهای دورانهای زشت.
شعرهایم را نوشتی
دستخوش؛
اشکهایم را کجا خواهی نوشت؟
***************************************
باغبان من باش
چه نرم و لطیف میروید
در جهان اندیشه ام
تنپوش آبی آرزوهایت!
و چه بیقرارند
در نوازش باد ،گیسوانت.
گونه هایت ژرفای آسمانی است
که بی هیچ ستاره تو را درخشید.
و چه زلال
چشمه هایی که تو را جوشید
و پایدار ،زمینی که از شهد لبانت نوشید.
نرم و لطیف می آیی
سبز و خرامان
و چه آهسته بر می فرازی
رویش قامت ام را
بر جنگل سبز دیدگانت.
با غبان من باش!
من آن نگاه سبز یاس سپیدم.
رویشی بی دغدغه
بر سنگ بوته های عقیق
و گلوگاه فریاد یک غرور
بر آواز های مغموم حنجره ات .
بر آستان مخمل دیدگانت
مرا فریاد کن
و بر شمعدانی گل هایت
مرا برویان
و باغبان من باش