پیراهن کبود پر از عطر خوش را برداشتم که باز بپوشم پی بهار دیدم ستاره های نگاهت هنوز هم در آسمان آبی آن مانده یادگار آمد به یاد من که ز غوغای زندگی حتی تو را چو خنده فراموش کرده ام آن شعله های سرکش سوزان عشق را در سینه گداخته خاموش کرده ام