سهم من از شب
شاید
همان ستاره ای باشد
که همیشه پنهان است
همیشه
همیشه
همیشه
و یا به قول قاصدکها
ستاره ی من
همان است
که پیدا نیست .
پیدا نیست یا پنهان چه فرقی می کند ، درد این است که نیست که نخواست باشد . همین . سر ِ،خط .
تا نزدیکهای صبح خروس خوان خیره به آسمان بودم . اولش ابر بود ابر و ابر . و من چقدر دلم تنگ تو بود . به آسمان نگاه می کردم و دعا و دعا و دعا .
باد که آمد انگار ابرها تکان خوردند و ماه بود و ماه و چند ستاره اما ستاره من خودش را پنهان کرده بود ، شاید من اشتباه میکنم و اصلاً در آسمان خدا ستاره ای ندارم . شاید ، نمی دانم .
و من باز بیدار خواهم ماند و خیره به آسمان شاید که دلش ....نمی دانم دلش که برای من نمی تپد که آرزو کنم شاید روزی دلش برایم تنگ شود . اما بیدار می مانم . که دل من همیشه تنگ اوست .
آتش خشم پر از قهر تو می گفت : برو
جذبه ی چشم پر از مهر تو می گفت : بایست .
بی مخاطب خاص