شب که آرام تر از پلک تو را می بندم
تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست
محرمی چون تو هنوزم به چنین دنیا نیست
از تو تا ما سخن عشق همان است که رفت
که درین وصف زبان دگری گویا نیست
بعد تو قول و غزلهاست جهان را اما
غزل توست که در قولی از آن اما نیست
تو چه رازی که به هر شیوه تو را می جویم
تازه می یابم و باز از تو اثری پیدا نیست
شب که آرام تر از پلک تو را می بندم
با دلم طاقت دیدار تو تا فردا نیست
این که پیوست به هر رود که دریا باشد
از تو گر موج نگیرد به خدا دریا نیست
من نه آنم که به توصیف خطا بنشینم
این تو هستی که سزاوار تو با اینها نیست
بی مخاطب خاص
چه ناز !
سلام
این اثر عشقولانه کی بود
خوب بود موفق باشی