در بی ثباتی دریای خواستن
رنجیده وش
در یک جزیره گرفتار گشته ام
باری در اول احساس امنیت
گفتم به خویشتن
یک جا برای توقف پدید شد!
اما همان جزیره کوچک به شوق من
جایی برای یافتن آن نیمه من است
خورشید من...
ای پرنشان مشوش
شو قی ز عشق پاش
بر پیکر خاموش و خسته ام
دستان سرد مرا دست گیر
شاید ...
شاید، برای رسیدن مجال نیست