میخوام باهات حرف بزنم یه کم بیا پیشم بشین
چی میشه یک روز شماهم مثل من عاشقم بشین
عجب رسوم سختییه تو روزگار عمرمون
همیشه عاشق میکشه معشوق میره به آسمون
چشمای عاشق میمونه همیشه روی پنجره
معشوق به هرکجا میره دل اسیر را میبره
گفته بودم دیگه نشم عاشق هیچ خال سیاه
ولی با یک اشاره اش به دل میگه بیا
دریا که آروم می گیره یه مرتبه توآسمون
باچشمک ماه قشنگ یه جدرو مد، میشه همون
مگه میشه وقتی چشا م گل میبینه بگم نبین
اصلا چشام راآفرید خدای من برا همین
یه بار منو توعاشقات برا خودت سوا بکن
منکه دعام راه نمی ده خودت برام دعا بکن
یادت میاد وعده دادی تموم بشه دل واپسی
دلم تموم شد نیومد برسر وعده هیچ کسی
شبها میرم رو پشت بوم ستاره هارو میچینم
شاید یه شب تو آسمون خال سیاتو ببینم
باچشمامم حرف نزدم تاخواب برن شاید تو خواب
برروی طاقچه ببینن عکس قشنگت توی قاب
من می دونم یه روز میای غصه وغم میاد بسر
پس میشینم منتظرت برروی سکو دم در