چشم من آیینه دار چشم توست
آری این دل بی قرار چشم توست
از نسیم و پنجره پرسد تو را
آن که هرشب بی قرار چشم توست
یک نفر عاشق ترینم کرده است
حتم دارم کار.کار چشم توست
آنقدر بوسیدمش تا خسته شد
خسته از بوسیدن پیوسته شد
خواست لب را بر شکایت وا کند
لب نهادم بر لبش تا بسته شد