باورام نیست که چشم هایت مرا بخواند.
در آواز موج های پر تلاطم اشک هایت
اشک شوق را به تمنای تو بخشیدم
سرگردان آبی چشم هایت بودم.
من از نیم نگاهی چند هراسانم
که خوابم را به یغما نبرند.
شبنم بوسه های کلئوپاترای هفتم را دربود
هفت دریا شبنم ازاشک هایت تهی شد.
من احتضار ستارگان را نمی شمر ام
من از نیم نگاهی چند هراسانم
که خوابم را به یغما نبرند.
و باور ام نیست که اقیانوس چشم هایت مرا بخواند
بینا