خنده را باید دید همچو گل بر لب سرخ
اشک را فهمید همچو خون بر دل گرم
شیشه را باید بوئید
تا به میقات گل سرخ که در آن متجلی شده ره یافت
شمع را بوسید تا به خاموشی یک دل علفی زندگی از سر گیرد
واژه ای باید ساخت چون گیاهی قاتل عشقه ای دیگر شد
زندگی ها برچید
رنج را باید دید دلربا چون شبنمی خندید
درورای سرد تنهایی چون خدا باید شد نه خدا باید شد
آسمانی خندید!!