تا خواستیم ، خدا را ببینیم
خدا را در دیدار آسمان یا خاکی بر زمین نشانمان دادند
تا خواستیم ، از خدا گله کنیم
خدا را در قلبمان نشانه گذاشتند که ای .. خاموش ، خدا قهار است
تا خواستیم ، نگین آسمان را با اشک بشوییم
اشک را خشکاندند که وای بر تو اشک قدرت از جای دگر دارد
تا خواستیم، از خود بگوییم
گوشی را همراه خود ندیدیم و قلبی با ما ...
تا خواستیم تنهایی را به یاد بسپاریم
دوستی های فریبنده و ظاهری را نشانمان دادند
تا خواستیم ، بتازیم بر سرنوشت شوم
گفتند سرنوشت غدار است
دگر خواستن یادواره را پاسخ نمی داد
آری خواستن شاید .. خواستن شاید بر قوس ماه آویزان مانده
فقط به یاد صبا