می رفتم بیرون ...
کنار خیابون ...
یه جای خلوت ..
بالای یه تپه ..
که بشه شهر رو دید ...
می نشستم ...
یه جعبه آتیش میزدم ...
لبه ی یقه ی کاپشن رو می دادم بالا ...
کلاه پشمی میذاشتم سرم ...
به یه درخت تکیه می دادم ...
به شهر نگاه می کردم ...
بعد با یه چوب آتیش رو درست می کردم ...
به آسمون نگاه می کردم ...
بعد دستامو یکم گرم می کردم ...