دستم را روی کاغذ می گذارم
می نویسم از حجم سرد بی تو بودن
می لرزم , در خود فرو می روم
تو را می بینم , خودم را می بینم
در کنار هم چون عهد قدیم
استوار و پا بر جا
چون درختی ریشه دوانده در عمق زمین
گرم می شوم , نمی لرزم
چون تو هستی در کنارم
*
*
*
*
...... افسوس
دگر دیر است
کنون یخ بسته ام من