مرا شبیه غزلهای خود بسوزان زن!
وشعله شعله دلم را زخود بگیران زن!
مرا که همسفر سالهای همسانم
بکن برای خدا لحظه ای پریشان زن!
اسیر ورطه تکرارم و سکوتی زرد
به دشت تشنه روحم ببار باران زن!
کسی برای دل من غزل نمی خواند
تو مرحمت کن و چشمی به من بچرخان زن!
مرا به وسعت چشمان خویش مهمان کن
سبد سبد گل شادی سرم بپاشان زن!
نمانده مهلت عمرم بیا و کاری کن
رسیده برگه تقویم تا زمستان زن!
یادم نیست چه تاریخی بود
و نکته اینکه شعر ها و متن های من هیچگونه مخاطب خاصی نداره.
نشد که بشه !!!
سلام احسان جان خوبی نماز و روزه ات قبول باشه . عید بر شما و خانواده مبارک باشه . از این شعرت خیلی خوشم اومد عالی بود . من که زن ندارم ولی حسابی خوشم اومد . راستی از بپاشان خوشم نیومد به جاش ببار باران و سبد سبد گل شادی خیلی خوشم اومد یا حق .
دلتنگ کدامین شب شومند شهیدان
شاید به گل سرخ اهانت شده باشد