بر تن بوم سفید انتظار
در صفحه تهی از سایه و رنگ
نقاشی کن فاصله را تا سر آن کوه بلند
تا امتداد دورترین نقطه تردید
با پرتره ای از آن کوچه بن بست
که در انتهای می رسد به یک دل تنگ
و با سایه ای از یک عشق خیالی
که تو خوب آن را در سر می پرورانی
و در آخر طرحی از یک شعله خاموش
با نیم نگاهی خالی از شور
که خیره گشته به نقطه ای دور
تا که شاید با این طرح گویا
همه باور کنند
نیست حتی
به اندازه یک سر سوزن
میان من و تو احساس.
نمی دانم چه کسی با من می گفت:
که تو پر از ناب ترین واژه احساسی!؟
که تو پر از ناب ترین واژه احساسی!؟
***************
وقتی که من دل دادم
هشتادو چهار ی بس غمناک