دوباره آینه آبادهای تکراری
سکوت و تلخی فریادهای تکراری
عروس های خیالی کنار حجله ی مرگ
در التماس به دامادهای تکراری
برای هضم غذاهای مرگ مجبوریم
به صرف کردن سالادهای تکراری!
و عشق واژه ی پایان زندگی می شد
...و عشق ضربه ی جلادهای تکراری
شبیه مزه ی شیرین زندگی هستی
و من شبیه به فریادهای تکراری
گذشتی از همه اردیبهشت های سیاه
به سوی غربت خردادهای تکراری
برای خاطره هایم هنوز در وزش اند
به سمت آینه ها بادهای تکراری...