بوی آشنای تو
در تمام وجودم می پیچد .
چشمانم را که می بندم
نفسهایت را میشنوم .
هوا سرد است و نقش گرم لبهایت
مرا به خوابی که آرزویش را دارم می کشاند .
چه خوشبخت است
قلب قناری در قفس
وقتیکه می داند
نقش آرزو نه در پریدن است و نه در خواندن
در دستان عشقی مطمئن جا دارد .