ماه من، در گذر عشق مرا یادی هست؟
یادی از وصف دل همچو من زاری هست؟
رفتم از کنج دلت، دل غم یاران دارد
یاری ام کن صنما، جز تو مرا یاری هست؟
قدر عشق تو ندانستم و دلباز شدم
غیر من در دل این شهر، گنهکاری هست؟
حال بین، آمده ام، بهر دلت زار و نزار
نظر انداز، مگر جز تو خریداری هست ؟
پیر این منبر و آن زاهد دائم صلوات
بگرفتند به من خرده، چه پنداری هست؟
ماه من، غمزه مزن، ناز مکن بهر "هما "
دل اگر از تو شفا خواست بگو، آری، هست...
عاشقانه ای