حجم خالی نبودت را در آغوش می کشم
عطر آبشار طلایی ات را به یاد می سپارم
بازهم مثل شب های پیش گونه های خیسم در تب می سوزند
بس که ستاره شمرده ام ،در خواب هم ستاره میبینم
آه ای امید سبز باغچه ی کوچکم
لبخندت را برای لحظه ای به من قرض بده
ماه هاست پرده ها را کنار نزده ام
تب کرده اند تمام ثانیه هایم
بغضی گرفته گلوی شعرم را
کاش باورت
تا همیشه با من بماند