کلی حسرت خوردم
اگر می گذاشتی من هم همانطور در تو جا خوش کنم
در و تخته جور می شد
زنده بودن یعنی
همین چشمهایت
همین
منحنی ِ بی نقص ِ لبخندت
...
میدانستی
عمر ِ جاوید میخواهد این دستهای ِ تو؟
----
با مخاطب خاص
چشمهایت را باز کن
کافی ست کمی
به درون خودت بنگری
و فکر کنی
من باعث تنهایی تو نیستم
دیو خودخواهی و نفرت
این منم منم گفتن هایت
همه و همه
فرهاد پراکن است
منی که آمده بودم
تا کوهی را برایت جابجا کنم
منفور دل ِ خودخواهت شدم
زیرا که با زبان دلم سخن می گفتم
و تو با زبان ِ عقلت تفسیرش می کردی
رفتم
تا تنهایی را بیابم
و در کنارش زندگی کنم
فارغ از همه ی منیت ها ، غرورها و دو رنگی ها
حقیقت امروز اینه که اگر کسی زیبایی ظاهری نداشته باشه، این فرصتو بهش نمیدیم که زیبایی باطنیشو بهمون نشون بده
پس بهتره الکی ادای روشنفکرارو در نیاریم!
جمله تو
سطر تو
آغاز و نقطه تو
دیگر چه مانده است عزیزم برای بیت؟
بهمن نود و یک رهای رها
و دلت
مشرقی ترین معبد زمین است
بر روی بلندترین قله های پنهان در مه و ابر
من از دورترین سرزمین بی خورشید
در این معبد معتکف شده ام
بهمن ماه نود و یک