هنوز...

هنوز از ادراک روشن زمان
  کودک خواب
پلکهایش سنگین است .
هنوز لحن صادقانه شعر
معصومانه می بارد.
هنوز آغاز سلام
آبروی حضور عشقیست
که پیش از آنکه حرف آخر از دهان بیفتد
در این هجوم تنهایی
در کنار مدار تقدیر
 تا ابد پنجره نگاه را به دل باز خواهد کرد...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد