واژه ها
خاطرات انگشتانم را می نوشند
و در جاریِ شعرم
دسته گل به آب می دهند
بوی خوش دست هایت را!
چشم هایت
کافه های شبانه ای ست
پر از موسیقی بانجو
و پایکوبی پروانه ها
که عشق را
در میانه می رقصند
و با زیبائی بزرگ می شوند
وقتی که چشم هایت
این باغهای موزیکال
با هر نتِ باران شکوفا می شوند
و آدم را وادار می کنند
دلش بخواهد با هر برگ برقصد
وقتی تو پلک می زنی
و هر فصل جایش را
به فصل دیگر می دهد !