هشت
قلب یک زن ست
وقتی که دوست می دارد
و چون رزهای آتشین
در نبض عطرهای خیس می تپد
و تو را و خانه را و خدا را
پر از ترانه های عاشقانه می کند
در سرنوشتی
که لبخندِ چشم های او ست
وقتی که در لطافت ورق می زند تو را
و هوا
نفس های او ست
که شکوفه های گیلاس را می گشاید
و هوای زمین را
نرم تر از نسیم بال پروانه ها
جا به جا می کند
و عشق
گندم زار دست های او
که رودهای نوازش
در پای خوشه های آن جاری ست
و نان سفرۀ دلدادگی ست
و خدا
برای تفهیم عشق
زن را آفرید
و بهشت را فرش قرمز راهش کرد !