-
بی تو ...
دوشنبه 17 آذرماه سال 1393 07:51
ساحل عشق من بی تو متروکه ست و من دریائی را با بازتاب های دیرینه اش ماهی های دیوانه و جلبک های غمگین اش جرعه جرعه می نوشم در گیلاسی از سکوت رؤیای من مردمک دریاچۀ تاریکی ست که تصویر ماه را می جوید !
-
تو...
دوشنبه 17 آذرماه سال 1393 07:50
تو مثل شایعه در من پراکنده ای از دهان شعری به شعری دیگر
-
شعرهایم...
دوشنبه 17 آذرماه سال 1393 07:49
شعرهایم حقّ چشم های تو ست که خیالت از گلوی انگشتانم بیرون می کشد و پروانه ها برایش کف می زنند
-
خیال تو باز...
جمعه 23 آبانماه سال 1393 12:30
خیال تو گل سرخی در بادست که طوفان عطرش ماه را جا به جا می کند تو کجائی تمام آسمان دل؟! که پنجرۀ تماشای من بسته تحمّل باران شکسته است و سیب های عاشقی ناکام از شاخه افتاده!
-
هر شب من ...
جمعه 23 آبانماه سال 1393 12:29
هر شب آنقدر در تو بیدارم که پروانه ها خوابشان می برد و گل های شب بو دادشان در می آید !
-
خیال تو ...
جمعه 23 آبانماه سال 1393 12:28
خیال تو وزن دارد وقتی مرا یک شعر کبوتر در افکار عاشقانه پر می دهد و واژه ها این قمریان کوچک عشق میان شاخه های نگاهت بالا وُ پائین می پرند خیال تو وزن دارد وقتی در عشق می افتم و شاهین حسّ من رو به روی تو مکث می کند آنجا که چشمانت هم سنگ رؤیاهای دنیا می شود وقتی هوایم از عطر نفس های تو سنگین ست و پنجرۀ شعرم تو را شبنم...
-
تو...
پنجشنبه 22 آبانماه سال 1393 08:14
تو در فهم واژه ها نمی گنجی باید تو را با بال چلچله ها و مرکّب باران در خاطر گل ها نوشت که تنها پروانه ها به عاشق شدنت می ارزند !
-
گل من ...
پنجشنبه 22 آبانماه سال 1393 08:14
از خدا یک شاخه گل می خواستم و او یکدسته گل به من بخشید و من روز به روز شب به شب بوسه به بوسه قدم به قدم عاشقت می شوم !
-
چشم تو و شعر من...
پنجشنبه 22 آبانماه سال 1393 08:13
چه لحظۀ با شکوهی ست وقتی که آفتاب چشمانت بر تن شعر من می تابد و در نسیم گرمُ حوشایند نفس هایت صدای تو ترانه می شود موی تو سرگشته می شود در خیال شعر من گونه های خوش ترکیبت گل می اندازد و جشمان دلفریب تو دل شعرم را با یک نگاه آب می کند عطر مسموم کننده ات مرا نزدیک می خواند و به خود می کشد تا در تو گم شوم واژه هایم صورتت...
-
اگر و تنها اگر ...
پنجشنبه 22 آبانماه سال 1393 08:12
اگر پرندگان می توانند لانۀ بهاریشان را داشته باشند اگر خدا می تواند بهشت داشته باشد پس محبوبم من هم می توانم تو را داشته باشم بیدار می شوم و روی میز شمعی روشن می کنم امشب کسی جز منُ تو روی زمین نیست تو می نشینی رو به رویم و ما با همیم در لحظه ای که در زمان متوقف مانده است عشقی چنین را کسی نمی داند و این شبِ تولّد اوست...
-
تقدیر من...
پنجشنبه 22 آبانماه سال 1393 08:11
نمی دانم بدون تقدیر کوچکم چگونه باید زیست نوازش کن مرا با دست های پر از فرداها تو رودی پر از آب های جوان من تو را با تمام دهان های تنهائی می نوشم !
-
تا تو ...
پنجشنبه 22 آبانماه سال 1393 08:11
تا وقتی تو نزدیکی خواب به چشم رؤیاها حرام ست که در صحرای عطر تو چادرنشین بارانند !
-
همیشه...
پنجشنبه 22 آبانماه سال 1393 08:10
همیشه واژه هائی هست برای حفاظت از آنچه احساس می کنیم و من در اسم تو چون گلی در گلدان در گلبرگ های عاطفه باز می شوم همیشه واژه هائی هست برای مراقبت از لبخند و من در چشم تو چون شبنمی در گلوی گل پر از قهقهه می شوم سفر می کنم در تو به "گاهی" به نام آینده به "جائی" به نام خانه
-
باران و عشق...
پنجشنبه 22 آبانماه سال 1393 08:10
و باران به بهشت خواهد رفت بسکه در کار عشق سبب خیر می شود !
-
دوستت خواهم داشت...
پنجشنبه 22 آبانماه سال 1393 08:09
تا وقتی نرگس ها در قلب درّه های بنفشه می وزند و پروانه ها جز گل ها معشوقه ای نمی گیرند تا وقتی آفتابگردان ها خورشید را می جویند و پلیکان ها به دریا می روند تا وقتی دختری پشت پنجره عاشق می شود و قاصدک ها شایع می شوند تا وقتی عشق می رود و مردی در باران گریه می کند تا وقتی گیلاس ها همزاد به دنیا می آیند و آدم خواب سیب می...
-
بی تو ...
پنجشنبه 22 آبانماه سال 1393 08:08
و هیچ بارانی نگرانم نمی شود که بی تو من گلی مصنوعی در دل غمگین یک گلدانم !
-
شعر من...
پنجشنبه 22 آبانماه سال 1393 08:07
وقتی شعری برایت می نویسم دنبال واژه هائی می گردم که خانه به دوش چشمانت آوارۀ کوچه پس کوچه های باران اند و بوسه های کارتن خوابی که دنبال آغوش تو می گردند و خیال بی خانمانی که کجای عشق پای دیوار خاطره ای در رؤیای تو خوابش برده است وقتی برایت شعری می نویسم دلم یک باغچه پروانه دست هایم پر از خواب شب بوهاست و افکار عاشقانه...
-
عاشقم...
چهارشنبه 7 آبانماه سال 1393 20:11
عاشق چیزهای قدیمی ام صدای بارانِ پشت پنجره و ترانۀ مهتاب که ماه می خواند و یک تو برای بوسه های طولانی
-
باران...
چهارشنبه 7 آبانماه سال 1393 20:11
وقتی که باران می زند در رایحه ای بلندتر از صدای تمام سیب ها من به تو فکر می کنم در سکوتی که خالی نیست چگونه می شود یکباره مرد و آن همه زیبائی را یکجا ترک کرد: خنده های عطر تو موسیقی چشمانت و تابستان داغ دست هایت را ایدۀ نیمکت ها برای نشستن های نزدیک و معماری کافه های نیمه شب برای خاطرات طولانی و اندیشۀ گل های سرخ برای...
-
هیس دلم هیس!
چهارشنبه 7 آبانماه سال 1393 20:10
هیس ! عشق فریاد نمی زند ماه می ترسد برکه تنها می شود عطرها می روند پروانه ها دق می کنند هیس ! ماهی ها با دهانی پر از دریا تشنه می میرند هیس دلم هیس! عشق فریاد نمی زند رؤیاها ایستاده می میرند
-
بهشت من ...
چهارشنبه 7 آبانماه سال 1393 20:10
تو نمی توانی از قلبم جدا شوی فرشته ها مجاز به ترک بهشت نیستند !
-
... نیست
چهارشنبه 7 آبانماه سال 1393 20:10
بگو به عقربه ها موقع دویدن نیست که شب همیشه برای به سر رسیدن نیست به خواب گفته ام امشب که از سرم بپرد شبی که پیش منی وقت خواب دیدن نیست من از نگاه تو ناگفته حرف می خوانم میان ما دونفر گفتن و شنیدن نیست نگاه کن به غزالان اهلی چشمم دو مست رام که در فکرشان رمیدن نیست بگیر از لب داغم دوبیت بوسه ی ناب همیشه شعر سرودن که...
-
تو و احساس من...
چهارشنبه 7 آبانماه سال 1393 20:09
وقتی به تو فکر می کنم دست من نیست طرز احساسی که دارم من از عهد باران تو را خواسته ام و هیچ دستی توان تغییر گذشته را ندارد حتّی تو !
-
چشم های تو...
چهارشنبه 7 آبانماه سال 1393 20:08
صدای دریا از چشم های تو می آید نسیم از سمت گیسوی تو می وزد و نجوای باران حضور عطر تو ست چگونه می شود اینهمه را شنیدُ لمس کردُ خیس شد و عاشق ات نشد ؟!
-
دستان من و تو... باز هم...
چهارشنبه 7 آبانماه سال 1393 20:08
به دست هایم که می نگرم غمگین می شوم خالی ِ میان انگشتانم درست اندازۀ انگشتان توست !
-
دستان من و تو...
چهارشنبه 7 آبانماه سال 1393 20:07
به دست هایم که می نگرم غمگین می شوم خالی ِ میان انگشتانم درست اندازۀ انگشتان توست !
-
سرزنشم نکن...
چهارشنبه 7 آبانماه سال 1393 20:07
مرا سرزنش نکن اگر تو را می خواهم پروانه ها با قلبی از گل به دنیا می آیند !
-
خیالت...
چهارشنبه 7 آبانماه سال 1393 20:07
هر جا که خیال تو سخن می گوید پای منبرش خردُ کلان آرزو نشسته است !
-
غم هایم...
چهارشنبه 7 آبانماه سال 1393 20:06
به من بیاموز چگونه خاموش کنم رؤیای تو را در دلم : مادرُ فرزندِ غم های کوچکم !
-
من و تو ...
چهارشنبه 7 آبانماه سال 1393 20:04
علاقه ام به چشم هایت فلسفه ای دیروزی ست همیشه دریا را دوست داشته ام نگاهم که می کنی تمام ساحل زورقی می شود برای بردنم به طوفان عشق تو لبخند می زنی و من بر امواج نیلوفران بارانی در ژرفای عطر تو آرام از زمین دور می شوم !