قرار...


خواب تنها جائی ست

که به دیدنم می آئی

بیا برای تنوّع یک شب

توی دنیا قرار بگذاریم !

دوستت دارم

آنقدر دوستت دارم

که پروانه ها گیج می شوند

گل ها تعجّب می کنند  

و باران دلش آب می افتد !

عشق ساده

عشق راز ساده ای ست

پروانه گل را بلد ست !

باران

باران

خودش را هلاک کرد

تا فهمید

عشق نشانی توست

که تنها

پروانه ها می دانند !

تو را...

تو را

در دلم می نشانم
از شاخه های خیالم
سیب می چینم

خوب من

شب ها که ماه 

نگاهِ تو را پیله می کند 

به زمین مهتاب
رقـصِ پــروانـه می کند.
---
امروزانه های احسان

موی تو

غم های بزرگی داری و

دست های کوتاهی!

بنشین کنارم 

مویی آشفته و

دروازه ی دلت را عریان کن!

---
امروزانه های احسان

همسفر

آسمان کوچکت را نمی بینم 


ابرها ایستاده اند و

جهان، به صدای تو گوش می دهد

چقدر باید، مرده باشی و

تا زنده بمانی ؟

آزمون و خطایی در پیش است 

همسفر کژتابی های باد و آینه !

موهایت

تکه تکه، از تو به تاراج می رود 


عاشقان این سال و

دریای طوفانی ات 

مواظب موهایت باش!

---
دلنوشته های احسان

نام تو، راز تو

نام تو نبود 


راز تو نبود 

حکایت تشنه ی سرزمین باران بود 

چقدر با شام تو گریستیم 

دنیا، سبک نمی شود 

به شانه های تو می رسم 

خطم بزن!

دل تنگی...

غمگین تر از تو 

همین گندمزار توست 

پروانه های عاشق، حکایتی دارند 

از پی دریای نهفته ات، چه می کنی 

محبوبِ سرزمین های تشنه ی بهاری ام !

---
امروزانه های احسان

داستان ها

برای عاشقی ات، به دریا می روم 

قایقی می سازم و

جهان را دور می زنم 

تو بر می گردی و

قصه ات را، تمام می کنی

بر می گردیم، به سر سطر!

کجا؟

گاهی به مردن ات آمده ام 

گاهی برای آمدنت، جنگیدیم 

کجا مانده ای تو!

---
امروزانه های احسان

مهربانی

مهربانی خورشیدی است
که با طلوعش
نور می‌آید
صبح می‌شود
و روزی نو آغاز می‌گردد
مهربانی چشمه‌ای است
که با جوشیدنش
تشنه‌ای سیرآب می‌شود
گلی می‌شکوفد
و رودی جاری می‌گردد
مهربانی بهاری است
که با شکوفه‌های درخت ِ عشق می‌آید
مهربانی خوب است
و خوبی کسی نیست
غیر از تو

---
دلنوشته های احسان

شعر هایت


این دست خط ِ تو نیست
شعر های تو

شعر هاییست که گلوله ها
برای شقیقه نوشته اند


---
امروزانه های احسان

ش ع ر


شعر
گلوله ایست که از گلوی مهربانی
به سوی " هیچ " شلیک میشود

---
امروزانه های احسان

ســـفـــــــــر


از سفر نگو
من خودم مرد سفرهای نرفته ام
غریبه ای چشم به راه مسافری
که هیچ وقت نمی آید
از سفر نگو

---
امروزانه های احسان

ق ه و ه

قـهـوه جـوش می زنـد
به قهوه جوش و نمی داند

خانه بوی تو را دم می کند هر دم !

---
امروزانه های احسان

شعر

دهانت را می بندند
مبادا شعری بگویی
که دهان مردم باز بماند

---
امروزانه های احسان

راه

راه عبورم
اما بسته است

راه گریزم
دیگر نیست ...
---
امروزانه های احسان

نوشته هایم

این جا
همه چیز شکستنی است
واژه ای می گذارم
روی کاغذ
تا نشکند

---
امروزانه های احسان

عطر تو

آمدنت شامه نواز است. . .
عطر تو را خوب می شناسم...
بوی دردسر میدهد!!!

---
امروزانه های احسان

مترسک

من آن مترسک کورم که مانده ام حیران
میان مزرعه ی آفتابگردان ها...

---
امروزانه های احسان

ب ا ر ا ن

ابرها / چیزی نمی گویند 

به گریه های تو دل بسته ایم 

خاموشی بدی می گذرد 

" حریفا / میزبانا !"

---
دلنوشته های احسان

ب ی م ا ر

چه فرقی میکند سال مار باشد یا نباشد
وقتی بی تو تمام سال بی مارم...
بیمار...

---
امروزانه های احسان