خانه عناوین مطالب تماس با من

می نویسم بر باد، تا نماند در یاد... واگویه‌های پسری کله معلق

یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد...

می نویسم بر باد، تا نماند در یاد... واگویه‌های پسری کله معلق

یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد...

درباره من

تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است ادامه...

روزانه‌ها

همه
  • ضربان تاریک
  • jom'e 8 sob جمعه هشت صبح
  • لابراتوار شبکه حسگر بی سیم لابراتوار شبکه حسگر بی سیم
  • عصر فناوری اطلاعات عصر فناوری اطلاعات
  • مک باز
  • واژه بند
  • امیر خان

پیوندها

  • یکی مثل خودم...
  • خبر سیاه سفید
  • somebody
  • حجم سبز
  • غم آباد
  • مثل باران(محمد حسین)
  • زمزمه های گاه گاه
  • شهریار
  • چرا تنهام میزاری؟
  • دوستانه های من
  • رهگذر
  • کلبه وصال-سروش
  • قصه درد
  • و خدایی که در این نزدیکی است
  • بازمانده ی یک نسل نیمه سوخته
  • لواشک تلخ
  • ...زندگی من با یک جمله کلید خورد
  • عصر فناوری اطلاعات
  • لابراتوار شبکه حسگر بی سیم
  • قایق کاغذی خیس میشه
  • حاج علی

دسته‌ها

  • خط نوشته ها 59
  • دل نوشته ها 789
  • دست نوشته ها 51
  • واگویه ها 56

ابر برجسب

چشم بهار دلم چشمانت تو باران پروانه رویا گل وقتی مرگ مهر قول زانوهایم پائیز

برگه‌ها

  • یه لینک تازه
  • بزرگداشت خیام

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • آنگاه...
  • دریغ...
  • باور کن...
  • عشق تو... غزل بیستم
  • غزل... غزل نوزدهم
  • زن... غزل هجدهم
  • نقش تو... غزل هفدهم
  • جهان....غزل شانزدهم
  • ابد ... غزل پانزدهم
  • و تو ...
  • روی تو... غزل چهاردهم
  • شهریارم.... غزل سیزدهم
  • تا آمدنت...
  • دست هایت...
  • تو...
  • چشم هایت...
  • ماه من ... غزل دوازدهم
  • ماه من ... غزل یازدهم
  • غم تو ... غزل دهم
  • چشم من... غزل نهم
  • رها... غزل هشتم
  • پری پیکر...غزل هفتم
  • تا تو دارم....غزل ششم
  • چه کنم؟ ... غزل پنجم
  • گل ما ... غزل چهارم

نویسندگان

  • هوبرت 1662

بایگانی

  • بهمن 1395 1
  • مهر 1394 1
  • مرداد 1394 1
  • فروردین 1394 4
  • اسفند 1393 2
  • بهمن 1393 7
  • دی 1393 10
  • آذر 1393 7
  • آبان 1393 44
  • مهر 1393 3
  • شهریور 1393 9
  • مرداد 1393 4
  • تیر 1393 14
  • خرداد 1393 7
  • فروردین 1393 10
  • اسفند 1392 4
  • بهمن 1392 32
  • دی 1392 3
  • آذر 1392 10
  • آبان 1392 1
  • مهر 1392 1
  • شهریور 1392 37
  • خرداد 1392 47
  • اردیبهشت 1392 20
  • فروردین 1392 62
  • اسفند 1391 101
  • بهمن 1391 46
  • دی 1391 22
  • آبان 1391 12
  • مهر 1391 8
  • تیر 1391 47
  • خرداد 1391 37
  • اردیبهشت 1391 22
  • فروردین 1391 41
  • اسفند 1390 64
  • بهمن 1390 15
  • دی 1390 5
  • آذر 1390 14
  • آبان 1390 2
  • مهر 1390 4
  • شهریور 1390 5
  • مرداد 1390 8
  • تیر 1390 3
  • خرداد 1390 11
  • اردیبهشت 1390 9
  • فروردین 1390 6
  • اسفند 1389 19
  • بهمن 1389 20
  • دی 1389 6
  • آذر 1389 6
  • آبان 1389 8
  • مهر 1389 32
  • شهریور 1389 26
  • مرداد 1389 28
  • تیر 1389 33
  • خرداد 1389 33
  • اردیبهشت 1389 36
  • فروردین 1389 14
  • اسفند 1388 8
  • بهمن 1388 28
  • دی 1388 9
  • آذر 1388 7
  • آبان 1388 4
  • مهر 1388 3
  • شهریور 1388 5
  • مرداد 1388 5
  • تیر 1388 6
  • خرداد 1388 4
  • اردیبهشت 1388 1
  • فروردین 1388 2
  • اسفند 1387 9
  • بهمن 1387 9
  • دی 1387 2
  • آذر 1387 1
  • آبان 1387 8
  • مرداد 1387 6
  • تیر 1387 1
  • خرداد 1387 1
  • اردیبهشت 1387 1
  • فروردین 1387 8
  • اسفند 1386 8
  • بهمن 1386 8
  • دی 1386 1
  • شهریور 1386 11
  • مرداد 1386 7
  • تیر 1386 2
  • خرداد 1386 13
  • اردیبهشت 1386 16
  • فروردین 1386 18
  • اسفند 1385 33
  • بهمن 1385 46
  • دی 1385 45
  • آذر 1385 14
  • آبان 1385 12
  • مهر 1385 35
  • شهریور 1385 25
  • مرداد 1385 25
  • تیر 1385 32
  • خرداد 1385 29
  • اردیبهشت 1385 26
  • فروردین 1385 39
  • اسفند 1384 5

آمار : 565158 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • گاهی... پنج‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1385 18:18
    تماشایی ترین تصویر دنیا می شوی گاهی دلم می پاشد از هم بس که زیبا می شوی گاهی حضور گاهگاهت بازی خورشید با ابر است که پنهان می شوی گاهی و پیدا می شوی گاهی به ما تا می رسی کج می کنی یکباره راهت را ز ناچاریست گر هم صحبت ما می شوی گاهی دلت پاک است اما با تمام سادگیهایت به قصد عاشق آزاری معما می شوی گاهی
  • کاشکی... یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1385 13:34
    باز تو میآی به خواب من دلخوشی شبام باشی کاشکی میشد تو بیداری کنار لحظه هام باشی کنار اون پنجره ی سبز و قشنگ رو به باد گلای اطلسی رو به من بگو یادت میآد؟ یادت میآد اون قدیما تو سادگی گم میشدیم چه همصدا و همزبون قاطی مردم میشدیم حالا ببین از اون زمون شکسته بال هر دومون نگو رسیدی به جنون منم شکستم تو بدون منم شدم اسیر شب...
  • دیوونه... یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1385 13:32
    تنها همینه جرم من دیوونه ام همین و بس با خاطرات خوب تو همخونه ام همین و بس نگو که باور میکنی دیوونه ها دل ندارن جرم اونا فقط اینه که دل عاقل ندارن هق هق گریه هامونو تو خنده ها نمی بینن از رو لبای خسته مون بغضامونو نمی چینن خوندن من برای تو موندن من برای تو حتی اگه دلت نخواد رفتن من برای تو بذار بگن دیوونه ایم هر چی...
  • اگه یه روز رفتی سفر یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1385 13:30
    اگه یه روز رفتی سفر با کوله باری از خطر تا یه طلوع تازه تر تو رو به رنگ اون سحر منو از این قفس ببر اگه که تو سنگ صبور رفتی تا یه خیال دور تا نوک قله های نور تا اون هوای خوب و تر منو از این قفس ببر منو ببر آبی رود تا یکی بود یکی نبود تا زیر گنبد کبود تا قصه های ساده تر منو از این قفس ببر قسم به رویای محال به خواب خوب...
  • خوب اینم درد و دله دیگه... پنج‌شنبه 6 مهر‌ماه سال 1385 15:49
    سخت ترین دیدار.... دیدار اونی که به جای همه عشقی که بهش دادی یه قلب زخمی برات یادگار بذاره و تو نگاهش کنی و باز مثل روزه اول دلت بلرزه و حس کنی هنوزم دوستش داری ....... بخوای همه تنهایی رو که به امید برگشت دوبارش تحمل کردی تو گوشش فریاد کنی اما حتی نتونی ........ به چشماش نگاه کنی که بفهمه با همه بدیهاش هنوزم با همه...
  • عجب زمونه ای شده.... پنج‌شنبه 6 مهر‌ماه سال 1385 15:43
    روزگاریست غریب روزگاریست عجیب روزگاریست که خاموش دل آتشهاست دل خورشید گرفته است دراین تاریکی آب از فرط عطش می سوزد روز در ظلمت شب گم گشته است آسمان مثل کویر وگُل امروز بدنبال جمالی دگر است خاک چادر به سرگوهر کرد تاک تیکی است صدای ساعت خانه ها بی پرده است چشم در حسرت جای دهن است آرزو دارد آب تارخ خویش به گِل آراید روز...
  • میآید و ما .... پنج‌شنبه 6 مهر‌ماه سال 1385 15:40
    میخوام باهات حرف بزنم یه کم بیا پیشم بشین چی میشه یک روز شماهم مثل من عاشقم بشین عجب رسوم سختییه تو روزگار عمرمون همیشه عاشق میکشه معشوق میره به آسمون چشمای عاشق میمونه همیشه روی پنجره معشوق به هرکجا میره دل اسیر را میبره گفته بودم دیگه نشم عاشق هیچ خال سیاه ولی با یک اشاره اش به دل میگه بیا دریا که آروم می گیره یه...
  • شبنم... پنج‌شنبه 6 مهر‌ماه سال 1385 15:31
    مرا از این دل ناکام شرم آید چو می بینم شبی تا صبح در آغوش گل سر می کند شبنم ولی آخر چرا از خنده گل عمر کمتر می کند شبنم
  • التماس دعا... دوشنبه 3 مهر‌ماه سال 1385 18:42
  • قبول باشه... دوشنبه 3 مهر‌ماه سال 1385 18:39
  • خدا... شنبه 1 مهر‌ماه سال 1385 15:31
    مغزم خالی است چشمهایم دیگر نمی بینند دیگر نمی خواهند که ببینند چشمهایم ناامید شده اند افسرده و خالی . . . دیگر نمی گردند از دیدن خسته شده اند زخم ها عمیق است و خوب ناشدنی دردها زیادند و فراموش ناشدنی ـ اما . . . هنوز احساس میکنم خدا همین نزدیکیست با تشکر از میریام
  • مه و خورشید.... دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1385 15:30
    در گیر و دار بودنم درگیر با تو بودنم
  • سرنوشت... یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1385 09:10
    کاش میشد سرنوشت را از سر نوشت...
  • من ...و ...شیطان چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1385 16:59
    دیروز شیطان را دیدم. در حوالی میدان بساطش را پهن کرده بود. فریب می فروخت. مردم دورش جمع شده بودند، هیاهو می کردند و هول می زدند و بیشتر می خواستند توی بساطش همه چیز بود: غرور، حرص، دروغ و خیانت، جاه طلبی و... هر کس چیزی می خرید و در ازایش چیزی می داد. بعضی ها تکه ای از قلبشان را می دادند و بعضی ها پاره ای از روحشان...
  • جز این چیزی نمیشه گفت... یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1385 10:17
  • مه و خورشید... دوشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1385 08:16
    تو چشم تو یه حادثه ست که از ستاره سر تره نجابتی تو چشماته که آبرومو میخره خاطره هام مال خودم تموم شعرام مال تو اگه بری تو قصه ها بازم میام سراغ تو واسه چشمات پره شعرم تو دلیل قصه هامی هر نفس هم نفس تو مث غم توی صدامی نازکم از تو نوشتم گل من ترانه ای تو مث تنهایی عاسق پر عاشقانه ای تو منو ببر به شهر عشق گلایه ها تو خط...
  • مه خورشید... دوشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1385 08:03
    کجای غصه ای خاتون تو نیستی خونمون سرده تو این روزایه تنهایی دلم با غصه سر کرده نمیخوام اشکا بارون شه دلم از غصه بیزاره نذار دستای این پاییز منو از ریشه برداره تو رفتی بی تو اما سر نمیشه گل اشکایه من پرپر نمیشه نگو این فاصله آخر نمیشه ببین دیگه از این بد تر نمیشه تو عشقو یاد من دادی منو از من جدا کردی حالا دوری ولی...
  • کاش مه و خورشید.... یکشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1385 09:20
    کاشکی فاصله مفهوم نداشت پای پر آبله مفهوم نداشت در لغت نامه دلهای اسیر واژه حوصله مفهوم نداشت کاش در پیچ و خم جاده عمر حرکت غافله مفهوم نداشت بین هر عاشق و معشوق عزیز کاش هرگز گله مفهوم نداشت تا رسیدن به تو احساس شود کاشکی فاصله مفهوم نداشت بی مخاطب خاص
  • مه و خورشید... یکشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1385 09:10
    تا که در ویرانه ی دل عشق تو ماوا گرفت ناله و حسرت به جانم ریشه کرد و پا گرفت پیش از ان که ارزو در خانه ی دل پا نهد درد و رنج و خون و غم در خانه ی دل پا گرفت پیش از ان که زندگی کردن بیاموزد دلم سر رسید عمرش به خود زنگار و بوی نا گرفت دیده بودم گریه های درد مندان را بسی خنده کردم درد امد دامن من را گرفت هر که را دستی...
  • مه و خورشید... یکشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1385 09:06
    بنفشه ای خوشرنگ دمیده بود در اغوش کوه از دل سنگ به کوه گفتم شعرت خوش است و تازه وتر و گر درست بخواهی من از تو شاعر تر که شعرت از دل سنگ است و شعرم از دل تنگ
  • ماه و خورشیدم... یکشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1385 08:57
    آدم اینجا تنهاست . به تنهایی برگ در زیر پای عابران گذرنده از کوچه باغ تنهایی شما. با همه غریبم .غریب تر از عشق شما بر من. خیلی سخته که حتی کسی حرفت رو نفهمه . همه به ظاهر انسانند. اما حیف که فقط به ظاهر. منو اینجا تنها نذار . که فقط به یاد قشنگت زنده ام. (مثل پروانه ای در مشت میشه ما رو کشت) ماه و خورشیدم. هیچ کس در...
  • مهشید وار..... یکشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1385 08:49
    عزامت است عزامت شبی که بی تو گذارم ندامت است ندامت دمی که بی تو برارم به ناگزیری وصلت که نیست از تو گریزم به بی قراری زلفت که نیست بی تو قرارم نه چشم ان که ببینم نه بخت ان که بیابم نه پای ان که بپویم نه دست ان که برارم طلب کنم چون تویی را من این خیال نورزم طلب کنی چو منی را من این امید ندارم به نزد من تو بزرگی منم که...
  • به یاد صبا... جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1385 09:05
    هجوم لحظه دیدن تمام حس مرا فتح کرده است دمی پس بازدم برای نام تو زنجیر گشته است و یک سلام پر از عشق تمام خاطره ام را جلا داده به نام اندیشه ات حساب حسرت و غم را ، برای تو مسدود کرده ام بدون یاد تو حیات مسجل نیست و تویی که با آمدنت امید را همخوابه شب های تار هجر کرده ای بی مخاطب خاص
  • شوق عشق... جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1385 09:03
    در بی ثباتی دریای خواستن رنجیده وش در یک جزیره گرفتار گشته ام باری در اول احساس امنیت گفتم به خویشتن یک جا برای توقف پدید شد! اما همان جزیره کوچک به شوق من جایی برای یافتن آن نیمه من است خورشید من... ای پرنشان مشوش شو قی ز عشق پاش بر پیکر خاموش و خسته ام دستان سرد مرا دست گیر شاید ... شاید، برای رسیدن مجال نیست
  • زندگی... جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1385 09:01
    زندگی خوردن یک بستنی دلچسب است دیر جنبی همه لذت آن آب شود و تو را مثل همان بستنی آب شده آب کند تلخی لحظه پایانی آن شیرینی
  • شب و تو و.... سه‌شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1385 14:36
    شب که آرام تر از پلک تو را می بندم تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست محرمی چون تو هنوزم به چنین دنیا نیست از تو تا ما سخن عشق همان است که رفت که درین وصف زبان دگری گویا نیست بعد تو قول و غزلهاست جهان را اما غزل توست که در قولی از آن اما نیست تو چه رازی که به هر شیوه تو را می جویم تازه می یابم و باز از تو اثری پیدا...
  • ای آنکه... یکشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1385 15:49
    ای آنکه به جز تو هوایی به سرم نیست جز یاد عزیزت کسی در نظرم نیست جز یاد عزیزت کسی همسفرم نیست مرا یاد دگر نیست قدر تو و احساس تو رو کسی نفهمید دلت از همه رنجید از عالم و آدم همه جا رنگ و ریا دید دلت از همه رنجید من مثل تو از دست همه رنج کشیدم به جز غصه ندیدم یک جرعه وفا از لب دریا طلبیدم لب تشنه دویدم ای تو نایاب گوهر...
  • خواب.... یکشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1385 15:36
    من هنوز خواب می بینم که دوره دوره ی وفاست که اعتبار عشق به جاست دنیا به کام آدماست من هنوز خواب می بینم من هنوزم خواب می بینم من هنوز خواب می بینم که این خودش غنیمته برایدیگرون یه خواب برای من حقیقته سوته دلام ، یکی یکی تموم شدن سوته دلی نمونده غیر از خود من کسی که عشق و غم و فریاد بزنه حقیقت آدمو فریاد بزنه هنوز تو...
  • مریم سپید ... یکشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1385 15:28
    عروس چمن مریم تابناک گرو برده از نو عروسان خاک که او را به جز سادگی مایه نیست نکو روی محتاج پیرایه نیست به رخ نور محض و به تن سیم ناب به صافی چو اشک و به پاکی چو آب به روشندلی قطره شبنم است به پاکیزگی دامن مریم است چنان نازک اندام و سیمینه تن که سیمین تن نازک اندام من سخنها کند با من از روی دوست ز گیسوی او بشنوم...
  • فریاد بی اثر ... یکشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1385 15:21
    از صحبت مردم دل ناشاد گریزد چون آهوی وحشی که ز صیاد گریزد پروا کند از باده کشان زاهد غافل چون کودک نادان که از استاد گریزد دریاب که ایام گل و صبح جوانی چون برق کند جلوه و چون باد گریزد شادی کن اگر طالب آسایش خویشی کآسودگی از خاطر ناشاد گریزد غم در دل روشن نزند خیمخ اندوه چون بوم که از خانه آباد گریزد فریاد که دردام...
  • 1662
  • 1
  • ...
  • 48
  • 49
  • صفحه 50
  • 51
  • 52
  • ...
  • 56