چون دو قوی باشکوه
در برکۀ احساسم
فرود می آیند
و زیر نم نم نیلوفر
دلم را
در امواج آرامش
بالا وُ پائین می برند
و چه ساحل دور ست
چشم هایت ، چشم هایت !
چشم هایت که می وزند
خیالم بارانِ گل می گیرد
و من لبالب از تمام عاشقانه ها
به انتهای کوچه ای می نگرم
که دلم به عطر تو می پیچد
و تا آمدنش
با کفش های پر از باران
افکار عاشقانه ام را
این پا وُ آن پا می کنم
در گرگُ میش رؤیاها
از شاخه های خیالت
گلواژه می چینم
و در گلدان شعرم می گذارم
با طلوع یاس ها
من در آئینۀ چشمانت
تا دورترین باغ جهان
خواهم رفت
و تا غروب آفتاب گردان
برای لا به لای دفترم
از بوی تو گل می چینم !
دلم
نامۀ عاشقانه ای ست
برای هیچ کس
که بعد از من باد آن را
در کوچه های شب
برای پنجره هائی
که ماهشان مرده است
زمزمه خواهد کرد!
دست های تو در من
تکثیر می شوند
در شاخه های بی شمار
و چشمانت شکوفه می زنند
در آبی بی حصار آسمان
سایه ات قلب مرا
در آغوش می گیرد
عطرها بالا می روند
بهار سراسیمه می دود
دنیای تو را میوه می دهد
و پرندگان جهان
تو را در من لانه می کنند
که از گلویشان
بوی خوش زن می آید
در نغمه های ابدی !
تا آمدنت
منُ بارانُ پنجره
سر خیالت را گرم می کنیم
تو هم زودتر بیا
که عمر لاله ها کوتاه ست
و دلم را به خانه بیاور
که چشم هایم گوشه گیر
دست هایم دم ِ گریه اند !
دلم از ارتفاع می ترسد
چشم هایت
کاش به موقع می رسید
و با نردبان نگاهت او را
از بام بغض هایم
به عمق آغوش تو
پائین می کشید
که در حوالی قلبم
تو نزدیک ترین آتش نشانی !
بهار من !
حلول کن
بر لحظه های خستۀ زرد
مرا ببر به جنون رویش سبز
دلم از
تن پوش خاطره عریان ست
مرا ببر به فصل تماشا
آغوش بپوشانم
مثل دانه های باران
که از گل ها می چکند
تو در دلم می افتی
خیالم از تو خیس می شود
و پا برهنه رؤیاها را
در ازدحام عطر تو
لِی لِی می کند
محبوب من !
بهار که می شود
گل ها
خود به خود می رویند !
تقویم ها گیج میشوند
وقتی تو با
کفش های پر از باران
با لهجۀ بنفشه ها
عشق را سوت می زنی
میان برگ های پائیزی !
بهار توئی
که زمستان دلم
به من وعده داده است
و هیچ تقویمی
به یاد نمی آورد
زمستانی
زیر قولش بزند !
که بهار آمدنی ست
حتّی اگر
تمام گل ها را
چیده باشند !